آسمون هر لحظه در حال تاریک تر شدنه اما با همه ی اینها، جونگ هوسوک میتونه برق اشک رو توی چشمهای امگای روبروش ببینه.
باد سردی که چند دقیقه پیش بهش خورد و صدای گرم و مهربونِ کیم تهیونگ، کاملا تاثیری که بوی امگا روش گذاشته بود رو از بین برد و حالا آلفای مو قرمز به راحتی میتونه تنگ شدن سینهش رو احساس کنه.
آخرین باری که امگا رو دیده، برمیگرده به ۹ سال پیش، وقتی که امگا به تازگی جنسیت ثانویهش مشخص شده بود و منتظر بود تا دوست پسر کوچولوش هم تبدیل بشه به آلفایی که باید میبود.و حالا تهیونگ اونجاست. روبروش ایستاده با صورتی که تغییر زیادی کرده، زیباتر شده، قد بلند و جذاب شده. شکمش جلو اومده و موهای آبی رنگش اون رو شبیه شخصیت های انیمه ای کرده.
جونگ هوسوک مشخصا چیزهای زیادی رو توی این ۹سال از دست داده."هوسوک هیونگ"
صدای مرد میلرزه و آلفا خودش رو برای بغل کردن امگا کنترل میکنه.
"اوه خدا، این واقعا تویی؟"
هوسوک با خنده ی شوکی میگه. هنوز باورش نمیشه تهیونگ، امگای بامزه ی کوچولوی اون تا این اندازه بزرگ شده.
"اینمنم، هیونگ. باورم نمیشه-اینجایی"تهیونگ بالاخره اجازه میده اشکهاش از چشمهاش پایین بریزن و روی صورتش بلغزن. احتمالا یک ثانیه ی دیگه، آلفا رو توی آغوش بگیره.
"و تو داری با جونگ کوک صاحب یه بچه میشی؟"
حدس زدن جفتِ تهیونگ سخت نیست. همه از همون اول میدونستن اونها جفت مقدر شده ی همدیگهان.
"درواقع- ایندومین بچه ی ماست"برای هوسوک مهم نیست که مردم راجع به مردها و آلفاها چیمیگن، اون اجازه میده احساساتش خودشون رو نشونبدن پس گریه میکنه.
اشکهاش پایینمیریزن و ثانیه ی دیگه ای رو برای به آغوش کشیدن امگای روبروش تلف نمیکنه.
دیگه حرفی بینشون زده نمیشه. درحالی که محکم همدیگرو گرفتن، گریهمیکنن و اجازه میدن قلبهای دلتنگشون، بدنشونرو کنترل کنه."ته بیبی، حالت خوبه؟"
صدای نگران و بلندی تو حیاط بزرگ خونه ی یونگی پیچیده میشه و تهیونگ برای رها کردن هیونگش زیادی دلتنگه. پس جونگ کوک که از پشت نمیتونه مردی که همسرش اون رو به آغوش کشیده رو ببینه، جلو میره و با اخمی که توی صورتش چروکانداخته، بازوی مرد رو میگیره و از آلفای مو قرمز جداش میکنه.
برای چند دقیقه جونگ کوگ اصلا نگاهی به صورت مرد نمیندازه."حالت خوبه؟ اوه خدا چرا داری گریه میکنی؟"
و وقتی جونگ کوک چهره ی مردِ آلفا رو میبینه متوجه گریه های جفتش میشه.
"هو-سوک ه-هیونگ؟"
لکنت آلفای جوان، هوسوک رو به خنده میندازه. هرچند که وقتی مرد مو قرمز سرتاپای آلفارو برانداز میکنه، تعجب و احساس غرور کلِ بدنش رو در برمیگیره..
پسر لاغری که در گذشته فقط چشمهاش مشخص بود، حالا تبدیل به یک آلفای بلند قد، خوشقیافه و قوی شده."خیلی خب، نمیتونم باور کنم این تویی! جونگکوک کوچولوی ما؟؟ خدای من"
خیلی عجیب نیست که جونگ کوک هم به گریه میفته. به یاد داره روزی که هوسوک، پک رو ترک کرد چطور تمام روز رو اشک ریخت و تا یک هفته درست و حسابی غذا نخورد.
"تو اینجایی هیونگ!!!"
صدای پسر پر از هیجان و خوشحالیه و هوسوکاز اینکه دوستهاش اینطوری ازش استقبال کردن، احساس گرما میکنه.
ESTÁS LEYENDO
「Second Chance」ʏᴍ'
Hombres Lobo[ Completed ] «اون نیمه ی دیگه ی من نبود، اون جانِ من بود، قلبِ من بود فقط توی یک بدنِ دیگه.» مین یونگی نمیخواد شانس دومش رو هم از دست بده اما چی میشه اگه جفتِ مقدر شدهات که بیشتر از تمام دنیا بهش اهمیت میدی، شانس دومی که با دیدنش فکر میکردی...