- هفت ماه بعد -
« منظورت چیه؟ دوستت چی زده؟ »
جمین با صدای بلند به یوتای پشت تلفن غرید و نایلون خریدش رو روی اپن گذاشت. باید یه فکری به گوشیش میکرد، به طرز عجیبی وقتی با یوتا حرف میزد حس میکرد یه حشره داره وز وز میکنه. البته این احتمالم میداد که مشکل فقط از گوشیش نباشه.
« دارم میگم دوستم یه بار زده! »
« دوستت بال داره؟ یعنی چی؟ سرکارم گذاشتی؟ »
« احمق! دوستم یه بار زده! بار! »
« نمیفهمم چی میگی، بعدا حرف میزنیم. »
تماس رو قطع کرد و شونه هاش رو بالا انداخت.
« دوستش بال داره؟ این پسره رسما دیوونه است. »
امروز از روزهایی بود که جمین به طرز معجزه آسایی خوشحال بود و حتی به بال در اوردن دوست یوتاهم اهمیتی نمیداد. وسایلی که برای پخت کیک خریده بود رو کنار گذاشت. قدم هاش رو مصادف با در اتاقش کرد و بی توجه به بهم ریختگیش، پشت مانیتور نشست.
« امروز جون میده برای گیم زدن! »
یکشنبه ها، همیشه اینکار رو میکرد. تو اون بازی همیشه رنک خوبی داشت و مطمئن بود ایندفعه هم با بردن بازی کلی امتیاز میگیره.
« سلام بر و بچ! بریم سراغ بازی؟ »
هدفون رو روی گوشاش گذاشت و گفت. هم تیمی هاش تایید کردن و بازی رو شروع کردن. تیم حریف خیلی قوی نبودن، البته جز یه بازیکن. با دشواری شروع به خوندن اسمش کرد:
« ماهی خال خالی دریای شرق؟ »
صورتش رو حمع کرد و با اخم به مانیتور نگاه کرد.
« اوه، شت! »
" ماهی خال خالی دریای شرق " با چند حرکت تمام هم تیمی های جمین رو ناک اوت کرده بود!
« این دیگه کدوم مادر به خطاییه؟ »
جمین زیر لبش نالید و پشت یه سنگر پناه گرفت. در همون حین، " ماهی خال خالی دریای شرق " میکروفونش رو روشن کرد. البته که چیزی نمیگفت، ولی جمین نمیتونست مثل اون ساکت بشینه.
« هی بچه جون، یهو از کجا پیدات شد؟ فکر میکنی میتونی از من ببری؟ »
حریفش حرفی نزد و جمین بیشتر شروع به حرف زدن کرد. حرف کشیدن از زبون اون باعث شد حواسش پرت بشه و یه نارنجک سمتش پرت بشه!
« این دیگه چی بود! »
جمین دو تا از جون هاش رو از دست داده بود. اگه میباخت کلی امتیاز از دست میداد! نباید میباخت، نه حداقل در برابر شخصی که اسمش رو " ماهی خال خالی دریای شرق " گذاشته بود.
ESTÁS LEYENDO
Utopia:Road To Gray Souls (𝐒𝐄𝟎𝟏 𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞)
Fanfic𝖴𝗍𝗈𝗉𝗂𝖺 : 𝗋𝗈𝖺𝖽 𝗍𝗈 𝗀𝗋𝖺𝗒 𝗌𝗈𝗎𝗅𝗌 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾𝗌: 𝖸𝗎𝖶𝗈𝗈, 𝖭𝗈𝖬𝗂𝗇, 𝖩𝖺𝖾𝖸𝗈𝗇𝗀 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖠𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇, 𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝗌𝗆𝗎𝗍 𝖬𝗈𝗋𝖾: «این بازی هنوز تموم نشده.» یوتا بعد از سال ها، به کشور، شهر و خونه ای...