تق، تق، تق ...
در واقع این صدای در زدنی که تو فیلمای کلاسیک بود، نبود. بیشتر مثل این بود.
تاپ، تاپ، تاپ!
صدای در جونگوو رو از خواب بیدار کرد. سرش درد میکرد، مثل این بود که سلول های مغزش دیسکو برپا کرده بودن. از تخت پایین اومد و چشم هاش رو مالید. وقتی از راهرویی که مقابل درب اتاقش قرار داشت رد میشد نگاهی به ساعت انداخت، ده صبح بود. کی تو این ساعت به سراغش میومد و بجای استفاده از تکنولوژی و زدن زنگ، مثل سرباز های دوران رنسانس در رو میکوبید؟« اومدم بابا اومدم! »
بدون توجه به چشمیِ در، بازش کرد و با دیدن یوتا، دوباره در رو بست. دستش رو روی قلبش گذاشت، برای چند ثانیه نفس کشیدن یادش رفته بود. به در تکیه داد و جرئت نکرد برگرده یا از چشمی نگاه کنه.
« حتما ... حتما آثاره مستیِ دیشبه! حتما اشتباه ... اشتباه دیدی! »
با لرزش گفت و سرش رو به چپ و راست تکون داد. طولی نکشید که صدای یوتا رو از پشت در شنید؛ اونموقع بود که با خودش گفت: " چرا اجازه نمیدی که تصور کنم فقط یه خیالی؟ "
« وو؟ هنوز اونجایی؟ »
دل و روده اش بهم میخورد، اصلا آمادگیِ این موقعیت رو نداشت. ( در واقع منم انتظار نداشتم یوتا با اون لحن گرم و صمیمانه به دنبالش بیاد؛ جلل خالق. )
یوتا از پشت در لبخندی زد، به در تکیه داد و پایین اومد. جونگووهم همین کار و کرد. تنها فاصله ی بینشون، دری چوبی بود.« فقط اومده بودم ببینمت. »
یوتا به آرومی گفت، اما صداش به گوش جونگوو رسید. وو، دست هاش رو دور پاهاش حلقه کرد و سرش رو روی زانو هاش گذاشت.
" کاشکی نمیومدی یوتا، برو، لطفا برو. "
با خودش زمزمه کرد و چشم هاش رو بست.
« اشکال نداره اگه نمیخوای ببینیم. من ... من بهت حق میدم. فقط میشه همین جا بمونی؟ »
یوتا گفت و جمله ی آخرش رو با نگرانی پرسید. جونگوو ترجیح داد جوابی نده، فقط با خودش حرف میزد.
" یوتای عوضی، بعد ده سال هنوزم اینطوری ای؟ اینقدر مهربون نباش. چرا سرم داد نمیزنی؟ "
چشم های وو در حال پر شدن بودن. بالاخره، بعد از ده سال و چند ماه، دیداری دوباره. ده سال پیش، درست وقتی تو همین بازه ی مکانی بودن، با یک تفاوت کوچیک.
در ذهن هر دو، اون روز ها ورق میخورد. آخرین روزهایی که " باهم " بودن.- ده سال قبل، سئول، کره ی جنوبی -
« یوتا؟ خواهش میکنم، میشه در و باز کنی؟ »
جونگوو فریاد میزد و به در میکوبید. برعکس اختشاشی که در درون جونگوو بود، یوتا با چشم های خاموشش به نقطه ای نامشخص زل زده بود و روی پارکت های سرد نشسته بود.
JE LEEST
Utopia:Road To Gray Souls (𝐒𝐄𝟎𝟏 𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞)
Fanfictie𝖴𝗍𝗈𝗉𝗂𝖺 : 𝗋𝗈𝖺𝖽 𝗍𝗈 𝗀𝗋𝖺𝗒 𝗌𝗈𝗎𝗅𝗌 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾𝗌: 𝖸𝗎𝖶𝗈𝗈, 𝖭𝗈𝖬𝗂𝗇, 𝖩𝖺𝖾𝖸𝗈𝗇𝗀 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖠𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇, 𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝗌𝗆𝗎𝗍 𝖬𝗈𝗋𝖾: «این بازی هنوز تموم نشده.» یوتا بعد از سال ها، به کشور، شهر و خونه ای...