+چیکارشون کنیم؟ میخوای ببریمشون؟!
امگا در حالی که با کمی فاصله رو به روی الفا ایستاده بود این رو پرسید و نگاهی بهش انداخت
-اونا در خطرن تنها راهش اینه که ببریمشون!
+ولی یونگی زخمی شده!
-یکی دو روز دیگه میمونیم بعد از اینکه حالش بهتر شد میبریمش
+پس بعد از اینکه به قصر برگشتیم باید چه کارهایی انجام بدیم؟
-باید برای مراسم ازدواج اماده بشیم همینجوریشم به حد کافی عقب افتاده!
+اوه اصلا یادم نبود!
-تو این دو روز انقد اتفاق افتاد که اسمتم فراموش کنی عجیب نیست!
+امیدوارم زنده به قصر برسیم!
-بعید میدونم!
ته اینو گفت و یکی از ابروهاشو بالا انداخت
+فعلا قصد ندارم بمیرم!-بیا اینجا یک لحظه
الفا در حالی که روی صندلی نشسته بود این رو گفت و به یکی از پاهاش اشاره کرد
کوک با تعجب به سمت تهیونگ رفت و روی پاش نشست
ته به ارومی کمر امگا رو توی دستش گرفت و به خودش نزدیک ترش کرد
+ا..الفا تو داری..وارد دوره ی..راتت میشی؟!
کوک با کمی ترس این رو گفت و به چشمای جفتش نگاهی انداخت که حالا کمی وحشی تر شده بودن
-یکی دو هفته دیگه شروع میشه
+اوه..
-دوره ی هیت تو هم نزدیکه
+چیز..خاصی ..رو حس نمیکنم!
-قرار نیست فعلا حس کنی
+پس..تو چطور..حس کردی ؟
-برای خودمو که چند روزه حس میکنم چون برای من نزدیک تر از توعه و برای تو بعد از من هستش چون مارکت کردم میفهمم
+اینجوری..که خیلی بده..!
-برای تو خیلی نگرانم قراره بهت سخت بگذره! دو هفته باید تحمل کنی!
الفا با نیشخند اینو گفت و پهلوی امگارو توی چنگش گرفت
+د..دو هفته پشت..سر هم..هر روز؟؟ م..من نمیتونم!!
-پیشنهاد دیگه ای داری؟!
+چمیدونم دوره ی راتتو ببر با یه امگای دیگه منم با یه الفایه دیگه!
کوک با خنده اینو گفت ولی با دیدن نگاه عصبی تهیونگ خنده اش محو شد
+ش..شوخی کردم!
-که با یه الفایه دیگه میری دیگه، اره؟!
+م..منظوری..نداشتم!
![](https://img.wattpad.com/cover/265545578-288-k250831.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑤𝑖𝑙𝑙 ℎ𝑎𝑝𝑝𝑒𝑛? ❥︎
Про оборотнейزمانی که هنوز هم زندگی های قبیله ای وجود داشتند و گرگینه ها و خون آشام ها با یک قانون از همدیگر جدا شده بودند، آلفا و امگا ای سلطنتی تاج و تخت دنیای گرگینه ها را بدست گرفته بودند و در این راه باید با وجود تمام مشکلات در کنار همدیگر بمانند و در این ر...