♡︎پارت 16♡︎

971 172 171
                                    

قبل از شروع داستان این معرفی رو داشته باشید بعد بریم ادامه...

جانگ هوسوک

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جانگ هوسوک

پادشاه پری ها_پریِ اصیل

برادرِ جانگ یونا

_______________________________

تو این سه روزی که گذشته بود کوک بشدت نگران بود و اینکه یک هفته ی آموزشی رو برای مراسم نگذرونده بود بیشتر از قبل نگرانش می‌کرد

تهیونگ با دیدن قیافه ی گرفته و نگران امگا به سمتش رفت و کنارش نشست
به آرومی جفتش رو از روی تخت بلند کرد و روی پاهاش گذاشت

_امگای من هیچ وقت انقدر ضعیف و درمونده نبوده! نمیخوای تمومش کنی!؟

کوک با شنیدن صدای بم آلفا سرش رو بالا آورد و به چشم های کشیده و نافذش خیره شد

+آخه چطور تونستی منو به اونجا نفرستی؟ با اینکه سخت بود ولی بهتر از این بود که مثل الان هیچی بلد نباشم!

_کی گفته تو هیچی بلد نیستی؟ هوم؟!

آلفا همونطور که کوک رو روی تخت انداخت و روش خیمه زد این رو گفت و موهای امگا رو پشت گوشش انداخت

+و.. ولی.. من..

نفس های گرم تهیونگ پوست گردنش رو نوازش میکردن و این، حرف زدن رو براش سخت تر می‌کرد مخصوصا الان که در حال گذروندن دوره ی هیتش بود!

_تا کِی میخوای مقاومت کنی؟..

+نمیدونم.. شاید.. تا امشب؟

امگا با بی پروایی این رو گفت و به لب های برجسته ی جفتش خیره شد

_منم فکر میکنم فقط تا همین امشب بتونم خودمو کنترل کنم..

تهیونگ به آرومی این رو روی پوست گردن امگا زمزمه کرد و مکی بهش زد که کوک دستشو روی سینه ی الفا گذاشت و کمی جفتش رو از خودش فاصله داد

+گفتم تا امشب..!

_پس تا شب خوب خودت رو بپوشون چون تضمینی نیست بتونم خودمو کنترل کنم

آلفا با لحن جدی ای این رو گفت و از روی جفتش بلند شد

_در ضمن! یادت نره امشب اون لباسی که خودم برات گذاشتم رو بپوشی

𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑤𝑖𝑙𝑙 ℎ𝑎𝑝𝑝𝑒𝑛? ❥︎Where stories live. Discover now