با برخورد نور به پلک هاش، به آرومی چشم هاشو باز کرد و تکونی به بدنش داد، به پهلو که برگشت با صورت خوابیده ی آلفاش مواجه شد و لبخندی زد
انگشتشو به سمت موهای تهیونگ برد و اونارو از روی صورتش کنار زد
چند ثانیه ای به جفتش خیره شد و بعد به آرومی از روی تخت بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد
از تخت دور شد و به سمت دستشویی قدم برداشت"این واقعا دستشوییه؟! بنظر میاد که خودش هم یه اتاق جدا باشه !"
با تعجب اینو گفت و وارد دستشویی شد و پشت سرش در رو بست
به سمت اینه ی رو به روش رفت و دستی به موهاش کشید، نگاهی به ظرف سنگی کنارش انداخت و دستشو داخل آب تمیز و خنکش فرو کرد
بعد ازینکه با همون آب صورتشو شست سرشو بالا آورد که دستی از پشت دور کمرش حلقه شد و بغلش کرد
_قراره هر روز صبح انقد زود بیدار شی؟
ته با صدای بم و خشدارش اینو گفت و سرشو روی شونه ی امگا گذاشت
+بیدار شدی؟! سعی کردم آروم راه برم!
کوک با تعجب اینو پرسید و دستشو روی دست آلفا گذاشت
_بیدار بودم از اول، حتی وقتی که بهم زل زده بودی
+اوه
"چه خجالت آور! خدای من.."
کوک تو ذهنش اینو گفت و لباشو به هم فشار داد
_کجاش خجالت اوره؟
کوک که تازه یادش اومده بود آلفا میتونه صدای ذهنشو بشنوه هوفی کشید و از بغل آلفا بیرون اومد
+کارت که تموم شد بیا بیرون من زودتر میرم تا بیشتر گند نزدم!
ته از حرف امگا خنده ای کرد و دستشو از دور کمر جفتش برداشت
کوک هم متقابلا خنده ای کرد و به سمت در رفت و از دستشویی خارج شد
چند دقیقه بعد ته هم کارش تموم شد و بعد خشک کردن دست و صورتش از دستشویی خارج شد
کوک بعد دیدن آلفا از روی صندلی بلند شد
_خب اول باید بریم صبحانه بخوریم
امگا به آرومی سرشو تکون داد و به سمت در اتاق رفت و بازش کرد
_یه لحظه صبر کن
کوک با شنیدن صدای ته سر جاش وایستاد و سرشو برگردوند+چیشده؟
_بدون کفش داری کجا میری؟
+اوه راست میگی!
امگا اینو گفت و به پاهای خودش نگاهی انداخت
تهیونگ سرشو به نشانه ی تاسف تکون داد و به سمت کمد لباسا رفت و درشو باز کردکمی خم شد و یک جفت پوتین سفید رنگ چرمی رو بیرون آورد و بعد بستن در کمد به سمت کوک قدم برداشت و جلوش زانو زد
![](https://img.wattpad.com/cover/265545578-288-k250831.jpg)
YOU ARE READING
𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑤𝑖𝑙𝑙 ℎ𝑎𝑝𝑝𝑒𝑛? ❥︎
Werewolfزمانی که هنوز هم زندگی های قبیله ای وجود داشتند و گرگینه ها و خون آشام ها با یک قانون از همدیگر جدا شده بودند، آلفا و امگا ای سلطنتی تاج و تخت دنیای گرگینه ها را بدست گرفته بودند و در این راه باید با وجود تمام مشکلات در کنار همدیگر بمانند و در این ر...