♡︎پارت 3♡︎

1.9K 298 35
                                    

با برخورد نور به پلک هاش، به آرومی چشم هاشو باز کرد و تکونی به بدنش داد، به پهلو که برگشت با صورت خوابیده ی آلفاش مواجه شد و لبخندی زد

انگشتشو به سمت موهای تهیونگ برد و اونارو از روی صورتش کنار زد

چند ثانیه ای به جفتش خیره شد و بعد به آرومی از روی تخت بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد
از تخت دور شد و به سمت دستشویی قدم برداشت

"این واقعا دستشوییه؟! بنظر میاد که خودش هم یه اتاق جدا باشه !"

با تعجب اینو گفت و وارد دستشویی شد و پشت سرش در رو بست

به سمت اینه ی رو به روش رفت و دستی به موهاش کشید، نگاهی به ظرف سنگی کنارش انداخت و دستشو داخل آب تمیز و خنکش فرو کرد

بعد ازینکه با همون آب صورتشو شست سرشو بالا آورد که دستی از پشت دور کمرش حلقه شد و بغلش کرد

_قراره هر روز صبح انقد زود بیدار شی؟

ته با صدای بم و خشدارش اینو گفت و سرشو روی شونه ی امگا گذاشت

+بیدار شدی؟! سعی کردم آروم راه برم!

کوک با تعجب اینو پرسید و دستشو روی دست آلفا گذاشت

_بیدار بودم از اول، حتی وقتی که بهم زل زده بودی

+اوه

"چه خجالت آور! خدای من.."

کوک تو ذهنش اینو گفت و لباشو به هم فشار داد

_کجاش خجالت اوره؟

کوک که تازه یادش اومده بود آلفا میتونه صدای ذهنشو بشنوه هوفی کشید و از بغل آلفا بیرون اومد

+کارت که تموم شد بیا بیرون من زودتر میرم تا بیشتر گند نزدم!

ته از حرف امگا خنده ای کرد و دستشو از دور کمر جفتش برداشت

کوک هم متقابلا خنده ای کرد و به سمت در رفت و از دستشویی خارج شد

چند دقیقه بعد ته هم کارش تموم شد و بعد خشک کردن دست و صورتش از دستشویی خارج شد

کوک بعد دیدن آلفا از روی صندلی بلند شد

_خب اول باید بریم صبحانه بخوریم

امگا به آرومی سرشو تکون داد و به سمت در اتاق رفت و بازش کرد

_یه لحظه صبر کن
کوک با شنیدن صدای ته سر جاش وایستاد و سرشو برگردوند

+چیشده؟

_بدون کفش داری کجا میری؟

+اوه راست میگی!

امگا اینو گفت و به پاهای خودش نگاهی انداخت
تهیونگ سرشو به نشانه ی تاسف تکون داد و به سمت کمد لباسا رفت و درشو باز کرد

کمی خم شد و یک جفت پوتین سفید رنگ چرمی رو بیرون آورد و بعد بستن در کمد به سمت کوک قدم برداشت و جلوش زانو زد

𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑤𝑖𝑙𝑙 ℎ𝑎𝑝𝑝𝑒𝑛? ❥︎Where stories live. Discover now