"غزل ما
غزل خدا و شیطان است...
من میافرینم
تو نابود میکنی
اما با این حال
از عشق خالصانه ام ب تو
کم نمیشود... :) "
________________________________هردوشون ایده "خودتو بزن ب اون راه" رو انتخاب کرده بودن! ینی خب چاره ای بغیر از این نداشتن...
جین ک حالا دوباره تب کرده بود پتوی نازکی رو دور خودش پیچیده بود، روی مبل وسط حال نشسته بود و درحال تماشای تلویزیون خاموش بود و منتظر بود تا نامجون نودل های شامشون رو بیاره تا بعدش قرصاشو بخوره...اما با یاداوری چیزی سریع از جاش بلند شد و با قدم هایی ک سعی در سریعتر کردنشون داشت ب سمت اتاقش رفت، چراغو روشن کرد و پتو رو محکمتر دورش گرفت و ب سمت کوله اش رفت.
ب کل یادش رفته بود ک تکلیفی رو ک استاد کیم بهشون گفته بود رو انجام بده...چون جین و ی دو سه نفر دیگه بودن ک یادشون رفته بود انجامش بدن و فقط تا همین امشب وقت داشتن انجامش بدن و نتیجه کار رو به استاد کیم بفرستن...فقط اینکه جین نیازی نداشت بهش بفرسته، چون استادش الان خونه اشون بود!
روی صندلی مقابل میزش نشست و شروع ب نوشتن متنی کرد ک استاد کیم بهشون گفته بود، اما عطسه یهوییش و لیز خوردن دستش ، کاغذ رو مچاله کرد و همین باعث شد صندلی تکون بخوره و از پشت بیفته و جین رو پخش زمین کنه و صدای تقریبا بلندی ایجاد کنه !"جیننننن!"
صدای بلند نامجون توی چندمتریش باعث شد این سوالو از خودش بپرسه که " مگه نامجون توی اشپزخونه نبود ؟!"
ب کمک نامجون از روی زمین بلند شد و هیچی نگفت...
نامجون پتو رو از روی زمین بلند کرد و روی شونه های جین انداخت و گفت:"میشه توضیح بدی دقیقا داشتی چیکار میکردی مستر کیم؟!"
جین ک سعی میکرد فکر اون بوسه و خجالتش رو کنار بزنه گفت:
"اون چیزی ک گفته بودی استاد عزیزم! من تا امشب وقت داشتم بنویسم!!"
"وای جین! بیخیال پسر ! تو همیشه که سرکلاس من نمره هات خوبه!"
"وات د- چی میگی نامجونا! "
"دارم میگم فعلا رو بیخیال شو!"
جین خندید و گفت:"باشه ولی باید قول بدی وقت بیشتری بهم بدی !"
نامجون خندید و گفت:
"باشه ولی تو نمره این تکلیف رو گرفتی مستر کیم..."
"چجوری اونوقت؟!"
"همون شعر کوچیکی ک وقتی دیروز داشت بارون میومد رو نوشتی!"
"اون؟؟؟!!! اون افتضاح بودد!!! من حتی بیس پنج صدم خشک و خالی هم ازش نمیگیرم!"
"نمرت کامله اقای جین...الانم اگه میشه بیا شام بخور تا بتونی قرصاتو بخوری!"
نامجون رفت و جین هم پشت سرش قدم برداشت و بخاطر گرفتن نمره کامل جیغ خفه ای از روی ذوق زد.
با دیدن دوتا کاسه نودل بدون هیچ سسی نچی گفت و ب سمت اشپزخونه رفت.
"کجا میری!"
"سس تند بیارم!"
نامجون کلافه رفت و دست جین رو گرفت و ب سمت عسلی رفت ک روش کاسه های نودل بود و گفت:
"سس تند ینی چی...واسه گلوت بده !"
"بیخیال!!! نودل بدون سس تند ک اصن مزه نداره !"
"غر غر نکن و بیا بخور !"
VOUS LISEZ
•| The world before me & U |• : °| جهان قبل از من و تو |°
Fanfictionفنفیکشن "جهان قبل از من و تو " ____________ شاید روزی اسم شیطان ب معنای"خوش قلب ترین موجود جهان" بود...وای بر ما انسان ها، ک چ بر سر قلب پاک شیطان اوردیم ... :) ____________ شیطان موجود خوش قبل و پاک و مهربونی ک بهترین دوست و همدم خدا بود، در کنا...