Part 18:چ کسی را فکر میکرد ک شیطان هم روزی دانشگاه میرفت :)

118 19 90
                                    


"غزل  ما
غزل خدا و شیطان است...
من میافرینم
تو نابود میکنی
اما با این حال
از عشق خالصانه ام ب تو
کم نمیشود... :) "
________________________________

هردوشون ایده "خودتو بزن ب اون راه" رو انتخاب کرده بودن! ینی خب چاره ای بغیر از این نداشتن...

جین ک حالا دوباره تب کرده بود پتوی نازکی رو دور خودش پیچیده بود، روی مبل وسط حال نشسته بود و درحال تماشای تلویزیون خاموش بود و منتظر بود تا نامجون نودل های شامشون رو بیاره تا بعدش قرصاشو بخوره...اما با یاداوری چیزی سریع از جاش بلند شد و با قدم هایی ک سعی در سریعتر کردنشون داشت ب سمت اتاقش رفت، چراغو روشن کرد و پتو رو محکمتر دورش گرفت و ب سمت کوله اش رفت.
ب کل یادش رفته بود ک تکلیفی رو ک استاد کیم بهشون گفته بود رو انجام بده...چون جین و ی دو سه نفر  دیگه بودن ک یادشون رفته بود انجامش بدن و فقط تا همین امشب وقت داشتن انجامش بدن و نتیجه کار رو به استاد کیم بفرستن...فقط اینکه جین نیازی نداشت بهش بفرسته، چون استادش الان خونه اشون بود!
روی صندلی مقابل میزش نشست و شروع ب نوشتن متنی کرد ک استاد کیم بهشون گفته بود، اما عطسه یهوییش و لیز خوردن دستش ، کاغذ رو مچاله کرد و همین باعث شد  صندلی تکون بخوره و از پشت بیفته و جین رو پخش زمین کنه و صدای تقریبا بلندی ایجاد کنه !

"جیننننن!"

صدای بلند نامجون توی چندمتریش باعث شد این سوالو از خودش بپرسه که " مگه نامجون توی اشپزخونه نبود ؟!"

ب کمک نامجون از روی زمین بلند شد و هیچی نگفت...
نامجون پتو رو از روی زمین بلند کرد و روی شونه های جین انداخت و گفت:

"میشه توضیح بدی دقیقا داشتی چیکار میکردی مستر کیم؟!"

جین ک سعی میکرد فکر اون بوسه و خجالتش رو کنار بزنه گفت:

"اون چیزی ک گفته بودی استاد عزیزم! من تا امشب وقت داشتم بنویسم!!"

"وای جین! بیخیال پسر ! تو همیشه که سرکلاس من نمره هات خوبه!"

"وات د- چی میگی نامجونا! "

"دارم میگم فعلا رو بیخیال شو!"

جین خندید  و گفت:

"باشه ولی باید قول بدی وقت بیشتری بهم بدی !"

نامجون خندید و گفت:

"باشه ولی تو نمره این تکلیف رو گرفتی مستر کیم..."

"چجوری اونوقت؟!"

"همون شعر کوچیکی ک وقتی دیروز داشت بارون میومد رو نوشتی!"

"اون؟؟؟!!! اون افتضاح بودد!!! من حتی بیس پنج صدم خشک و خالی هم ازش نمیگیرم!"

"نمرت کامله اقای جین...الانم اگه میشه بیا شام بخور تا بتونی قرصاتو بخوری!"

نامجون رفت و جین هم پشت سرش قدم برداشت و بخاطر گرفتن نمره کامل جیغ خفه ای از روی ذوق زد.

با دیدن دوتا کاسه نودل بدون هیچ سسی نچی گفت و  ب سمت اشپزخونه رفت.

"کجا میری!"

"سس تند بیارم!"

نامجون کلافه رفت و دست جین رو گرفت و ب سمت عسلی رفت ک روش کاسه های نودل بود و گفت:

"سس تند ینی چی...واسه گلوت بده !"

"بیخیال!!! نودل بدون سس تند ک اصن مزه نداره !"

"غر غر نکن و بیا بخور !"

•| The world before me & U |• :  °| جهان قبل از من و تو |° Où les histoires vivent. Découvrez maintenant