"همه چیز خوب بود تا اینکه شیطان در زندگی اش هیجان طلب کرد....و خواست بعنوان انسان در زمین اظهار وجود کند :)"
__________________________نودلشو توی بشقاب ریخت ، چابستیکای قهوه ای رنگ و سس تندشو برداشت و ب سمت میز ناهار خوری رفت و صندلی ای رو عقب کشید و خودشو روش ولو کرد .
"خب خدا ! امروز خودت نظاره گر کارام بودی...البته اینم بگم که هنوز بخاطر اینکه بهم نگفتی توی شکل انسانیم قادر ب دیدنت نیستم از دستت دلخورم...ولی چ میشه کرد! تو تنها و بهترین دوستمی...همینکه صدات رو هم میتونم هرازگاهی بشنوم خیلی خوبه! "
خدا داشت با ناراحتی ب حرف های جین گوش میداد، با خودش میگفت کاش قدرت عاشق شدن رو ازش میگرفت، ولی حیف که نمیتونست اینکارو انجام بده، خدا خوشحال نبود...از همون اول ک بهترین دوستش شیطان رو بعنوان انسانی بنام"کیم سوکجین" روی زمین فرستاده بود، ناراحت بود... خیلی ناراحت...
"خب نمیدونم چرا ولی هروقت دارم با استاد کیم حرف میزنم و یا سرکلاسشم تپش های قلبمو ک داره محکم ب سینم میکوبه رو میفهمم! تازه! استرس هم عین بگم چی میفته ب جونم و باعث میشه عرق سردی پشت کمرم بشینه...اسم این حس ها چیه؟ "مرض سوکجینی"؟ ...اخه جدیده...توی این چندیننن سال ک روی زمین زندگی کردم چنین حسی نداشتم....البته یه یکی دو سالی هست ک اینطوری ام..."
چابستیکشو توی نودل فرود برد و مقداری نودل برداشت و سس تند رو روش خالی کرد و با لذت وارد دهنش کرد ، چشماشو روی هم گذاشت و با لذت مشغول جویدنش شد.
" امروز میخاد بیاد دنبالم بریم بیرون ! بعنوان دوست!!!! ولی خب تو بهترین دوستمی خدا ...خودت میدونی دیگه!"
مقداری دیگه از نودلو برداشت و توی دهنش چپوند و گفت:
"باید حسابی ب خودم برسم!! البته همینجوریشم بخاطر زیباییم ازت تشکر میکنم خدا جونم!"حوصله اش نشد و مقدار زیادی سس تند رو روی کل نودل خالی کرد و با چابستیک هاش بهمشون زد :
"از الان تا شش عصر وقت دارم کلییی ب خودم برسم !! "
شروع کرد ب تند تند خوردن نودل و این مساوی شد با پر شدن شکمش و دل درد خفیفش.
"چرا چرا همش پرخوری میکنم اخه... اصن گوش میدی! "
با صدایی ک ب گوشش رسید لبخندی زد.
"دارم گوش میدم شیطان عزیزم...دارم گوش میدم.."
"خب پس خوبه...میرم یکم بخابم ...هوامو داشته باش لاولی!"
"من کنارتم عزیزم...همیشه کنارتم..."
جین لبخندی زد و ظرف غذاشو توی سینک انداخت و با خوشحالی ب سمت اتاقش رفت ، و خدا اشک ریخت...ن برای اولین بار، ن برای دومین بار، بلکه برای هزارمین بار اشک ریخت! دوست عزیزش...تنها دوستش عاشق شده بود و فقط خدا بود ک میدونست این عاشقی اخر عاقبت خوشی نداره...
STAI LEGGENDO
•| The world before me & U |• : °| جهان قبل از من و تو |°
Fanfictionفنفیکشن "جهان قبل از من و تو " ____________ شاید روزی اسم شیطان ب معنای"خوش قلب ترین موجود جهان" بود...وای بر ما انسان ها، ک چ بر سر قلب پاک شیطان اوردیم ... :) ____________ شیطان موجود خوش قبل و پاک و مهربونی ک بهترین دوست و همدم خدا بود، در کنا...