"دوستم داری؟؟"
"ارهههه...اره...دوست دارم...خیلی بیشتر از خودم...لطفا...باور کن دوست دارم...خواهش میکنم بزار ثابتش میکنم...من واقعا دوست دارم..."
_________"آییی دستم...هری معلوم هست چته؟؟"...لویی با شدت مچش رو از دست هری بیرون کشید و توی راهرو ایستاد و جلو تر نرفت...اما هری به جای ایستادن راهش رو به سمت اتاق لویی ادامه داد و جلوی در ایستاد و با کارت اتاقی که از فرانت آفیس گرفته بود در رو باز کرد و به لویی نگاه کرد...
"داخل..."
"تو قرار نیست به من بگی چیکار کنم!"
"گفتم داخل..."
لویی بدون توجه به حرف هری راهش رو کج کرد و دوباره به سمت آسانسور رفت که با پیچیده شدن دستی دور کمرش ایستاد...هری توی یه حرکت لویی رو بلند کرد و بغلش گرفت و داخل اتاق برد...
بدون اینکه توجهی به دست و پا زدن لویی بکنه در اتاق رو بست و لویی رو روبه ی خودش زمین گذاشت...
"از جات تکون نمیخوری تا بیام"...هری بدون لحظه ای مکث برای شنیدن اعتراض لویی از اتاق بیرون رفت و با چمدونش که توی راهرو جا مونده بود برگشت...در اتاق رو قفل کرد و دوباره رو به روی لویی که توی همون حالت قبلی ایستاده بود ایستاد...
"میشنوم"
هری دست به سینه پرسید و با گره زدن دستاش توی سینه و جمع شدن پیرهن و پایین رفتنش توجه لویی به قرمزی کوچک زیر گردنش جلب شد...
"من و کشیدی اینجا از چیزی که خبر ندارم بهت بگم؟؟؟"
لویی در حالی که نگاهش رو از گردن هری به چشم هاش سوق میداد پرسید و با تعجب به تیله های سبز هری خیره موند...
"لویی با من بازی نکن این دومین باره دارم جدی اخطار میدم...چرا؟؟؟"
لویی گیج و منگ به چهره ی جدی هری نگاه کرد و خنده ی عصبی کرد....
"میشه درست به من بگی چته؟؟؟سر ظهر پا شدی امدی اینجا، منو به زور اوردی توی اتاقم در حالی که باید تا یه ساعت دیگه فرودگاه باشم و حالا داری چرت و پرت میگی؟؟؟"
هری کلافه و عصبی دستی به موهاش کشید و عقب داد..."میخوای نشونت بدم چه غلطی کردی؟؟؟"
"هی میفهمی چی داری میگی؟؟؟"
هری بلافاصله دو سه دکمه ی اول پیرهنش رو باز کرد و یقهش رو پایین داد...حالا قرمزی ها و لاوبایت های پر رنگی که زیر رو روی گردنش بود کاملا مشخص بود...
"حالا میشنوم"
لویی بازم گیج به هری نگاه کرد و هری خنده ی هیستیریکی کرد...
"اینقد نامفهومه؟؟؟"
"من باید جواب لاوبایت های روی گردن تورو بدم؟؟؟"
BINABASA MO ANG
COLLECTION•[L.S]
Fanfictionلویی تاملینسون 28 ساله سرمایه دار و صاحب بزرگ ترین شرکت برند آدیداس شیفته و فریفته پسر 26 ساله ای شد که در آخرین کالکشن تابستانی به عنوان پرنس گوچی معرفی شد....اما هیچ چیز به شکلی که دیده میشد نبود... ----------------------------------------------- ...