حس و حال تازه:
(آپ فوق العاده داریم امشب ...
به مناسبت اجرای محشر ییبو ...
و اون سالن سبز رنگ و عشقم که
توی اون رنگ آبی سیر ..
وحشتناک دلبر شده بود....🔥🔥🔥
کاور این پارتو فقط🤧🤧🤧🤧🤧)روز بعد و بعد از صبحانه ، ییبو به همراه آقای لین به استودیوی تمرین رفت ، و جان هم کمی بعد به کتابخانه ی نسبتا بزرگی که در طبقه ی اول دیده بود، رفت!
با ورود به کتابخانه ،با تعجب دور خودش چرخید ... از دیدن اونهمه کتاب متعجب و هیجانزده شده بود، کتابی برداشت و روی صندلی راحتی روبروی پنجره نشست و بدون اینکه بفهمه برای مدت زمانی طولانی توی اون محیط
فوق العاده غرق خوندن شد!ییبو هم بعد از اتمام کارش به همراه آقای لین به آپارتمانش برگشت ،یه دوش سریع و کوتاه گرفت و لباس عوض کرد و به سرعت خودشو به عمارت رسوند!
خانم سو بلافاصله به استقبالش اومد، از اینکه ییبو رو بیشتر از دفعات قبل میدید، خوشحال بود و با لبخند بهش خوش آمد گفت!ییبو سرشو تکون داد و گفت: ممنونم! جان ... جان کجاست؟!
خانم سو لبخند زد و جواب داد: ایشون از صبح توی کتابخانه هستند ، یه ساعت قبل بهشون سر زدم و کمی میوه و اسنک واسشون بردم !
ییبو با عجله به طرف کتابخانه رفت و در همون حال به خانم سو تاکید کرد: میدونید که نباید چیزی در مورد شغل من و وضعیت مادرم بهش بگید!
خانم سو لبخند زنان جواب داد: بله ، آقای لین همه ی کارکنان رو بخوبی توجیه کردند ، خیالتون راحت باشه قربان!
ییبو سرشو تکون داد و به راهش ادامه داد!
خانم سو کنار راهرو ایستاد و رفتنش رو به طرف انتهای راهرو تماشا کرد و لبخند زد!
در همین زمان کوتاه فهمیده بود که حضور اون مرد جوان ، تنها عاملیه که ارباب جوانش رو به اینجا میکشه و در کمال تعجب حتی باعث شادی ، و آرامش بیشترش شده !
سرشو با ملایمت تکون داد و به طرف آشپزخانه برگشت!
ییبو خودشو به کتابخونه رسوند ، کمی مکث کرد و چند ضربه ی آروم به در زد، اما کسی جوابشو نداد!
کمی نگران شد، به آرامی در رو باز کرد و وارد شد !
اطرافو نگاه کرد و با دیدن جان که روی صندلی راحتی لم داده و غرق خوندن بود ،به آرامی جلوتر رفت ونگاهش کرد!جان اونقدر غرق خوندن بود که اصلا متوجه اومدن ییبو نشده بود، چشمهای مشتاقش روی برگه های سیاه شده ی کتاب میچرخید و بنا بر اون چیزی که میخوند، گاهی با ذوق لبخند کوتاهی میزد ،ابروهاشو بالا میداد و گاهی مکث میکرد!
(منهم وقتی چیزی میخونم غرق میشم...حتی نمیفهمم اطرافم چه خبره ... به معنای واقعی کلمه کر میشم😁😁😁😁)
YOU ARE READING
mania
FanfictionMania تمام شده📗📕 داستانی از عشق وشیدایی جنون و گناه و پشیمانی ژانر: درام، بی ال ، انگست *هپی اندینگ * ییبو تا