اولین قدم
با فریاد رییس لی ، جان یه بار دیگه از اینکار لعنتی بیزار شد ، صدای فریاد رییس همچنان ادامه داشت و جان مرتبا در حال تعظیم بود، تا شاید بتونه کمی از خشمش کم کنه !
با صدایی که سعی میکرد همچنان پوزش خواهانه باشه جواب داد: چشم ... من بهتون قول میدم ،این بار دیگه مچشو میگیرم ، به هر قیمتی که شده میفهمم چه خبره و با خبرهای دست اول برمیگردم!
رییس لی به طرفش برگشت ،با صورتی که کاملا سرخ شده بود و لبهایی که از شدت خشم میلرزید در چند سانتی متری صورت جان ایستاد و با دندونهایی بهم فشرده غرید: به قیمت زندگیت ! حتی اگه قراره جونتو توی این راه بدی ، این بار دست خالی برنمیگردی ...فهمیدی؟!
جان با اکراه کمی عقب کشید ،اخم کوچیکی بین ابروهاش نشست و بلافاصله سرشو تکون داد و گفت: بهتون قول میدم ! حتی به قیمت زندگیم!
و گاهی کارما منتظره تا یه حرف مزخرف از دهنت بیرون بیاد تا بیچاره ات کنه!!!!
و جان نمیدونست که با همین قولی که داده ،ممکنه تو چه دردسری بیفته ، اونهم به قیمت زندگیش!!!
با عجله از دفتر رییس بیرون زد ،به طرف میز کارش چرخید و قبل از اینکه بهش برسه با قیافه ی پکر و غمگین برادر کوچیکش روبرو شد ،دستشو بالا آورد و موهاشو بهم ریخت و سعی کرد بهش لبخند بزنه و ادامه داد:هیییی .... چتههه؟! این چه قیافه ایه ؟!
یوآن با ناراحتی لبهاشو بیرون داد و زیر لب بهش گفت: متاسفم !!!
جان با لبخند ادامه داد: این حرفو نزن !
و بدون اینکه منتظر جوابش بمونه ، از کنارش گذشت و به میز کارش رسید ، گوشیش ،دوربین حرفه ایش ، خودکار ضبط صوتش ، و دو تا فلش مموری یدکی برداشت ، همه رو توی کیفش جا داد و با عجله به طرف در خروجی براه افتاد!
قبل از اینکه کاملا از دفتر شرکت بیرون بزنه ،راهشو کج کرد و به سراغ یوبین رفت!
یوبین با دیدن جان که توی قاب در ایستاده بود، یه ابروشو بالا داد و گفت: باز چه خبر بود؟!
صداش کل ساختمان رو برداشته بود؟!جان لبخند محوی زد و گفت: به خاطر اون وانگ ییبوی احمق !
باور کن یه روزی خودم میکشمشون ، جفتشون رو !
نمیفهمم چرا باید اینقدر نسبت بهش حساس باشه !یوبین سرشو با تاسف ادامه داد و گفت: چون تنها کسیه که نه باج میده و نه رشوه میگیره .....
تا بحال نتونسته هیچ نقطه ضعفی توی زندگیش پیدا کنه ، و واسه کسی مثل رییس لی این بدترین کابوسه !جان با تکون دادن سرش حرفشو تایید کرد و ادامه داد: میدونممم!
اما دیگه واقعا خسته شدم ! به اندازه ی یک رییس جمهور محافظ و بادیگارد و وکیل داره ....
من بیچاره چطور میتونم....گاهی نمیتونم از چند صد متریش رد بشم!
STAI LEGGENDO
mania
FanfictionMania تمام شده📗📕 داستانی از عشق وشیدایی جنون و گناه و پشیمانی ژانر: درام، بی ال ، انگست *هپی اندینگ * ییبو تا