Part 19

560 113 30
                                    

مست و کمی گیج بخاطر بربنی که خورده بود ، شده بود و اختیارش رو از دست داده بود . نفس تندی کشید و از جاش بلند شد و به سمت اون پسر مرموز رفت و روی پاهاش نشست.
*دا .. داری چیکار میکنی ؟
لب هاش رو با عشوه و خنده به دهن کشید و دست های ظریفش رو دور گردن اون پسر حلقه کرد .
*دلم میخواد کمی باهات وقت بگذرونم !
هنوز اونقدرا هم گیج و مست نبود که نتونه جلو حرف زدن و کاراش رو بگیره ، اما بخاطر اثرات مستیش و اون حس درونیش که به سمت اون فرد هولش می داد این تصمیم رو اشتباه رو گرفته بود .
از اینکه همه اون رو یک گرگینه ی ضعیف می دونستند بدش می اومد ... از اینکه سونبین اون رو بخاطر گرگینه بودنش ول کرده بود از خودش متنفر بود ...
و حالا میخواست تمام اون حس های مزخرف تنفر رو با فروختن خودش از بین ببره !
بغض کوچیکی که توی گلوش گیر کرده بود رو قورت داد و لبخند ساختگی ای زد و سرش رو به گردن اون پسر نزدیک کرد .
*می تونم اسمت رو رو بدونم ؟
پسر مقابلش کمی خودش رو عقب کشید و به حال در مونده اش نگاهی انداخت . پوزخندی زد و چونه اش رو بین دستش گرفت و به چشم های معصوم و مضطرب سوهو نگاهی کرد .
*حالا که می خوای با آدم ناشناسی مثل من وقت بگذرونی نه تنها مخالفتی نمیکنم و حتی برای همخوابه شدن باهات لذت هم میبرم !
با حرکات آروم و دستش روی بدن ظریف سوهو کشید و با بیشتر خمار شدنش، پوزخندش پر رنگ تر شد .
*اسمم کریسه و قراره کاری کنم که تا آخر عمرت حتی اگر حافظت رو هم از دست بدی نتونی این اسم و خاطرات تلخش رو از ذهنت پاک کنی !
با تموم شدن جمله ی کریس ناخوداگاه ترس عمیقی کل وجودش رو گرفت و برای یک لحظه از تصمیمی که گرفته بود پشیمون شد .
کریس ... چه اسم آشنایی بود براش ! حتی از همون اسم ساده حجم زیادی انرژی منفی ای رو حس می کرد ...
مردد به چشم های قهوه ای کریس خیره شد و بر خلاف میل باطنیش گونش رو لمس کوتاهی کرد .
*میخوام که انجامش بدی !
------------------------------------------
به پاشنه ی پاش چرخید و برگه های داخل دستش رو برای بار هزارم خوند .
*پس هنوز زندست ...
*بله سرورم ، اما تهدیدی برای شما حساب نمیشه چون اون زن دیگه توی کره زندگی نمی کنه .
*مگه چند سال پیش خودت مسئول مرگش با تصادف نبودی؟
*چرا قربان ... حتی بعدش برخورد ماشین هامون وضعیتش رو چک کردم و غیر ممکن بود که زنده بمونه !
عصبی نگاهی به مستخدمش انداخت و دستش رو مشت کرد.
*ازت انتظار نداشتم اینقدر بی عرضه باشی .
*اما سرورم ایشون با وجود زنده بودنشون از وقتی که رفتند انگلیس دیگه به کره و پیش شما برنگشتند !
*خفه شو و از جلوی چشم هام گمشو !
مرد ترسیده از اعصبانیت طرق مقابلش تعظیم کوتاهی کرد و سریع از داخل دفترش خارج شد .
بعد از خارج شدن مستخدمش به سمت میز کارش رفت و داخل کشوش و زیر سندهای قدیمی ، یک عکس کهنه که مربوط به حدود بیست و هشت سال پیش میشد ، بیرون اورد .
رو صندلی چرخ دار و راحتیش نشست و به عکس خیره شد .
*قبل از اینکه بخوای غلطی بکنی از زندگی محوت میکنم!
Sehun pov :
از صبح که بیدار شده بودند تا حالا که شب شده مثل چشم هاش از چانیولش مر اقبت می کرد و بهش میرسید . دیگه تصمیمش رو گرفته بود و حالا قبول کرده بود که چانیول آلفاش و کسی هست که قراره باهاش معنی زندگیش رو بفهمه .
با افکارش لبخند کوچیکی زد و تا قبل از اینکه چانیولش حمومش تموم بشه کمی سر و وضعش رو مرتب کرد و با پیام دادن به شیومین هیونگش خودش رو سرگرم گوشیش کرد .
× حال چانیول بهتره ؟
-آره هیونگ الان رفته دوش بگیره .
× خوبه مراقب خودتون حتما باش سهون .
-باشه .
× فقط ...
-فقط چی هیونگ ؟
× پدر از عصر برگشته خونه و طرز عجیبی ساکته !
-موردی نیستش خودت رو درگیرش نکن .
× باشه می بینمت .
نفس عمیقی کشید و گوشیش رو کنار گذاشت . برای اینکه افکارش به خاطر پدرش بهم نریزه از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه اش رفت تا یک لیوان آب بخوره .
با شنیدن باز شدن صدای در حموم لیوان آبش رو کنار گذاشت و به سمت چانیول رفت که حوله ی تن پوش سفیدش رو تنش کرده بود و با موهای خیس بیرون اومده بود.
-موهات رو چرا خشک نکردی ؟
+ خودشون خشک میشن .
اخم ریزی کرد و حوله ی روی تختش رو برداشت و به سمت چانیول رفت .
-مریض میشی اینطوری ...
بدون اینکه نگاهی به شونه های پهن و قطره های آبی که پی در پی و با ظرافت از روی موهای کوتاه آلفاش روی گردنش لیز می خوردند ، مشغول خشک کردن موهای چانیول شد .
بار اولش نبود که تا این حد به آلفاش نزدیک شده بود ، اما با دیدن این وضع چانیول و برخورد نفس های گرم آلفاش با گردنش ، بدنش داغ شده بود و حس می کرد هر لحظه ممکنه نفس کم بیاره !
نفسش رو به آرومی به بیرون هدایت کرد و بدون اینکه به چشم های چانیول که روش زوم شده بودند کمی عقب کشید.
-من ... من میرم برات چیزی بیارم ...
سریع حوله ی دستش رو کنار گذاشت و سرش رو پایین انداخت تا از اون جو خفه کننده دور بشه که با گرفته شدن مچ دستش بین دست چانیول سر جاش ایستاد .
+ سعی نکن ازم فرار کنی سهون ...!
-من نمیخوام فرار کنم .
لبخند کوچیکی زد و دو تا دست های سهون رو با دستش گرفت و بهش نزدیک تر شد . همراه با جلو رفتن چانیول ، سهون هم ناخوداگاه مثل بار اولی که هم رو دیده بودند به عقب میرفت تا اینکه با برخورد کمرش به دیوار حرکتش متوقف شد .
-چان ... تازه از حموم اومدی مریض میشی ...
با خنده سری تکون داد و فاصله ی بینشون رو کمتر کرد .
+ تا تو رو کنارم دارم قرار نیست اتفاقی برام بیوفته سهون ، پس مثل بچه ها بهونه نتراش ..!
-اما ...
با دست آزادش انگشت اشارش رو روی لب های صورتی و نرم امگاش گذاشت .
+ هیش ... امشب قراره با زبون بدن هامون با هم حرف بزنیم...
نگاه شیطون و کوتاهی به چشم های متعجب و ذوق زده ی سهون انداخت و در یک حرکت دست های امگاش رو بالای سرش برد و نگه داشت.
بدون زدن حرف اضافه ای ، بی معطلی و با اشتیاق سرش رو داخل گودی گردن نرم سهون برد و بوسه ی عمیقی بهش زد.
چند لحظه ای همونجا مکث کرد و گذاشت سهون گرمی نفس هاش و بی تابیش رو  متوجه بشه .
با دست آزادش کمر سهون رو گرفت و همونطور که سرش داخل گردن امگاش بود ، کمرش رو به خودش چسبوند و آروم زمزمه کرد :
+ دیگه نمی تونم برای داشتنت صبر کنم سهونم . بزار هر چیزی که میخواد بشه ، برام مهم نیست . تنها چیزی که برام مهمه داشتن تو و قلبته. پس برای همین ازت میخوام که من رو از خودت دور نکنی ...
بعد از تموم شدن حرفش با تردید یکی از دست های سهون رو آزاد کرد و منتظر جوابی ازش شد ، اما با حلقه شدن دست امگاش روی شونه هاش لبخندی زد و با اشتیاق چندین بار پشت سر هم گردنش رو بوسید .
حالا که امگاش بهش اجازه داده بود خیالش راحت شده بود و میتونست به راحتی و با عشقی که داشت سهونش رو متعلق به خودش بکنه .
SMUT :
بی معطلی پوست نرم و شیرین گردن امگاش رو که همیشه حسرتش رو میخورد بین لب هاش گرفت و برای مارک کردن ، تند تند بهش مک های عمیق و محکمی زد .
-عاح ...
با صدای ناله ی خفه ی سهون که تا اون لحظه با خجالت سعی می کرد مخفیش کنه سرش رو عقب کشید .
کمی به چشم های معشوقش خیره شد و بعد بی صبرانه لب های بی قرارش رو به لب های سهون کوبید و بوسه ی خیس و عمیقی رو شروع کرد.
بخاطر کوبیده شدن لب های چانیول رو لب هاش اول کمی مکث کرد و تردید برای همراهی داشت اما با مک های عمیقی به لب هاش توسط آلفاش زده میشد ، تردید رو کنار گذاشت و جواب بوسه های پی در پی چانیول رو داد .
با جواب دادن به بوسه های آلفاش اشتیاق و میلش رو بهش نشون داد و لب پایین چانیول رو بین لب هاش فشرد و با این کارش اون رو به وجد اورد .
چانیول به معنای واقعی عاشق سهون شده بود و حالا داشت بالاخره بعد از کلی صبر و انتظار امگاش رو بدست می اورد و باهاش یکی میشد .
خیلی وقت بود دلتنگ لب های شیرین و نرم سهونش شده بود و توی حسرتشون مونده بود اما حالا انگار برای زنده موندش با تموم وجود ، اون لب ها رو مک میزد و میخورد ...
همونطور که مشغول بوسیدن لب های بهشتی امگاش بود عضو سخت شده و برآمدش رو از روی حوله ی تن پوشش به پاهای سهونش کشید و با این کارش باعث شد تا امگاش با بی قراری داخل دهنش ناله کنه .
مردد بخاطر حس لب های ورم کرده ی سهون داخل دهنش عقب کشید و خمار دست گرمش رو داخل تیشرت سهونش برد و بدن سردش رو نوازش کرد .
+ خیلی سکسی تر از تصوراتمی لنتی ...
----------------------------------------
بخاطر حس همزمان عضو برآمده و دست گرم آلفاش ناله ی بلندی کرد و لب پایینش رو به دهن کشید .
-هنوز مونده تا تصاحبم کنی چانیولا !
نیشخندی زد و سریع خودش تیشرتش رو از تنش در اورد و بدن بلورین و سفیدش رو توی دید بی قرار الفاش گذاشت .
با دیدن نوک ها سینه های سهونش که تحریک و تیز شده بودند ، سخت تر شدن عضوش رو حس کرد و بی معطلی به سمت سینه ی امگاش رفت و نوک تیز سینش رو به دهن کشید.
- عاحه تو فوق العاده ای ...
زبون گرمش رو چندین بار با دقت دور سینه ی سهون کشید و محکم سینه اش رو میک زد . برای اینکه سهون رو کاملا آماده کنه و بهش لذت بده سینه ی راستش رو ول کرد و به سمت چپی رفت و دقیقا همون کار ها رو دوباره انجام داد .
- چانیول .... هوف میخوامت ....
با چنگ شدن موهاش توسط دست سهون برای بار آخر گاز ریزی از سینه اش گرفت و با ولع زبونش رو روی خط سینش تا شکمش کشید و خط زبونش رو روی بدنش مارک کرد .
همونطور که بدن سهونش رو مارک میکرد جلوی پاش زانو زد و بدون تلف کردن وقت دکمه ی شلوارش رو باز کرد و از پاش در اورد .
با در اومدن شلوارش ناخوداگاه مضطرب پاهاش رو جمع کرد و سعی کرد عضو تحریک شدش رو از چشم های چانیول مخفی کنه .
+ نیازی نیست خجالت بکشی سهونا . تو و بدنت هر دو مال منید پس بزار بهترین لذت رو بهت بدم ...
با تموم شدن جملش بدون قطع کردن ارتباط چشمیش با سهون لبخند اطمینان بخشی زد و به ارومی دست مردونش رو روی پاهای کشیده و سفید سهونش کشید و از روی شورت عضو تحریک شده ی امگاش رو ماساژ داد .
+ آهه چانیول ....
نیشخندی زد حرکت دستش رو دوباره روی عضو سهونش تکرار کرد و باعث ناله های بیشترش شد ...
کم کم بخاطر لمس های پی در پی چان داشت بدنش بی حال میشد و کنترلش رو از دست میداد .
خمار به چانیول نگاهی کرد و از روی زمین بلندش کرد و لب هاش رو با نیاز به لب های آلفاش رسوند و بوسه ی داغی رو دوباره شروع کرد‌.
همونطور که لب های چانیول رو می بوسید با بی قراری دست آزادش رو به کمربند شل شده ی الفاش رسوند و سریع بازش کرد . بدن لخت شده ی خودش رو به بدنش چسبوند و برای اینکه عضو الفاش رو بهتر بتونه حس کنه پاهاش رو دور کمر چانیول حلقه کرد .
+ فاک تو بینظیری عشقم ...
همونطور که مشغول بوسیدن لب های امگاش بود بی قرار بدن سست و داغ شده سهون رو تو بغلش بلند کرد و به سمت تخت رفت و روی تخت درازش کرد .
+ اینجوری راحت تریم پیشی کوچولو .
بی معطلی روی امگاش خیمه زد و سریع شورت سهون رو از پاش در اورد و عضو سخت شده و باسنش رو لمس کرد .
+ خیلی خوشگلی سهون .
-میخوام حست کنم ...
لبخندی زد و پاهای سهونش رو از هم فاصله داد و سر دو تا انگشت هاش رو با احتیاط روی ورودی تنگ امگاش کشید و به آرومی واردش کرد .
-فاک درد دارهههه .
با دست ازادش بدنش رو گرفت و کمرش رو نوازش کرد و با صدای خش دارش اروم زمزمه کرد .
+ یکم صبر کن سهونم بهش عادت میکنی .
- اماا ...
و با بیشتر وارد شدن انگشتای چانیول داخل ورودیش جیغ نسبتا بلندی کشید و به ملافه ی روی تخت چنگ انداخت .
بعد از اینکه مطمئن شد کمی امگای حساسش به انگشتش عادت کرده و ورودیش آماده شده به ارومی انگشت هاش رو بیرون اورد و سریع برای اذیت نشدن سهون عضو کلفتش رو به سختی وارد ش کرد ...
-چانیوللل درد .... درد میکنه ...
دو دستی بدنش رو گرفت و همونطور که عضوش داخل ورودی تنگ و صورتی سهون بود کمی خودش رو بالا کشید و بوسه ی سبکی به لب های معشوقه اش زد.
+ لنتی من بزور دارم جلوی خودم رو میگیرم تا به وحشیانه ترین حالت ممکن حسابت رو نرسم پس تو هم کمی تحمل کنم تا لذت ببری ...
بعد از تموم شدن جملش کمی کمر سهون رو بالا داد تا بهتره عضوش رو داخل ورودیش ببره و بعد از چند لحظه به ارومی شروع به حرکت دادن عضوش شد.
-آههه ... فاککک ...
کمی طول نکشید تا بخاطر تنگی ورودی سهون کنترلش رو از دست داد و با قدرت بیشتری ضربه های سریعش رو داخل رو می کوبید .
-فاااااک ... لنتی ..... عاح ..
با برخورد عضو چانیول به پروستاتش جیغ و ناله ی بلندی از سر لذت کشید و پهلوی آلفاش رو چنگ انداخت .
-همونجا ... خیلی خوبه ...
با هر ضربه ی چانیول به نقطه ی حساسش ناله ی بلندی میکرد و با وجود تنگ بودن ورودیش برای لذت بیشتر الفاش باسنش رو منقبض می کرد تا ورودیش بیشتر عضو چانیول رو به داخل خودش بکشه .
+ عاححح ، تو فوق العادی سهونم ...

Oh lin pov :
*وسایلم رو کاملا جمع کردید ؟
*بله خانوم همه چیز مطابق به میل شما پیش رفت .
*عالیه .
*اجازه هست ازتون چیزی بپرسم خانوم جوان ؟
زن با خنده کنار پشخدمتش رفت و دستش رو شونه اش گذاشت .
*اجوما شما از من بزرگترید چرا برای حرف زدن اجازه میگیرید اخه ؟
*اینطور راحت ترم خانم ... گستاخی من رو ببخشید اما کاملا از برگشتتون مطمئن هستید ؟
نفس عمیقی کشید و نگاهی به قاب عکسی که داخل دستش
بود انداخت و تصویر اون دو تا پسر بچه ی داخل عکس رو نوازش کرد .
*دلم میخواد قبل از مرگم یک بار هم که شده پسرام رو ببینم.
*اما خانم اگه پدرشون بازم قصد جونتون رو بکنند چی ؟
*امایی نداره چون برام مهم نیست دیگه ... تنها چیزی که برام مهمه دیدن جفت پسرام و کنارشون بودنه .
*اگر اون ها شما رو نشناسن چی ؟ یا حتی از شما بخاطر ترک کردنشون متنفر باشن ؟
*امیدوارم اینطور که میگی نباشه اجوما ولی اگر شرایط بد بود مجبور میشم گذشته رو براشون تعریف کنم...

سلام فرزندانم .
این پارت بلاخره اسمات داشتیم و خب میشه گفت این پارت مقدمه ای برای اتفاقات و داستان مون هانتر بود و قراره در پارت های بعدی خیلی چیز ها آشکار بشه ...
پس در عوض من ازتون یک درخواستی دارم برای این که ببینم چقدر داستان مون هانتر رو دوست دارید و بهش بها میدید .
در خواستمم اینه که توی گپ نظرات چنل paradisefic  جوین بشید و با هشتگ #Moon_hunter  به این سوالات جواب بدید :
1-کارکتر مورد علاقتون کیه و کدوم اخلاقش رو دوست دارید؟
2-به نظرتون کدوم کارکتر راز های بیشتری داره و چرا ؟
3-نظرتون راجب فیک و اتفاق هایی که قراره بیوفته چیه؟
خوشحال میشم همگی این درخواست من رو قبول و انجام بدید ...

Moon hunter Where stories live. Discover now