Part 20

393 106 46
                                    

بدن برهنه ی سهون رو به آغوش کشید و سرش رو داخل گودی گردنش برد و اون رو بوسید.

- بالاخره مال من شدی فرشته ی من.

با حرکت چانیول لبخندی زد و دستش رو به سر آلفاش رسوند و موهاش رو به آرومی نوازش کرد. 

-از همون اول آشناییمون من و تو مال هم بودیم چان! ما فقط بخاطر ترسمون نتونستیم باهم باشیم.

نفس عمیقی کشید و با دستش صورت چانیول رو به سمت خودش گرفت و بوسه ی سبکی به لب های آلفاش زد.

-بهم قول بده هیچوقت ترکم نمیکنی.

- ترک کردن تو مثل ترک کردن زندگی برای من هستش سهون. من هیچوقت نمی تونم کسی که عاشقش شدم رو به خواست خودم ترک کنم و تنهاش بزارم.

بخاطر تائید حرفش توسط چانیول، قلب بیقرارش آروم گرفت و از موندگاری آلفاش داخل زندگیش مطمئن شد.
"اما کاش میدونست بعضی وقت ها شرایط اوضاع زندگی رو پیچیده میکنه!"
لب هاش رو به دهن کشید و با خنده به رایحه ای که چانیول برای نشون دادن جفت گیریشون، روی تنش گذاشته بود اشاره کرد.

-من الان با این چیکار کنم؟
- هیچ کار.
-دیوونه شدی؟ اگر کسی رایحت رو روی من حس کنه برای جفتمون بد میشه!
-خیلی وقته دیوونه ی تو شدم.

لبخند اطمینان بخشی به سهون زد و موهای پریشون شده اش رو با دستش به یک سمت هدایت کرد.

- اگه به من باشه میخوام تا آخر عمرت با افتخار، با وجود رایحه ی من روی تنت جلوی بقیه ی گرگینه ها مانور بدی و بهشون نشون بدی که همه چیزت متعلق به من هستش.

بوسه ی سبکی به پیشونیش زد و بدن بلورین سهون رو بیشتر به خودش فشرد.

- اما تا وقتی که اوضاعمون درست نشده مجبوریم این رایحت رو مخفی کنیم.
-چطوری؟
- فکر کنم شیومین هیونگت و لی بتونن کمکمون کنن.
-یعنی به اونا بگیم؟
-البته که میگیم. اون دو تا خانواده ی تو هستن و همیشه ازت حمایتت میکنن، دلیلی نداره ازشون مخفی کنیم.
-من فکر کردم شاید تو راحت نباشی.

چونه ی تیز سهون رو بین دستش گرفت و به چشم های گربه ای معشوقش خیره شد.

-من کنار تو با هر چیزی راحتم ، پس خودت رو مضطرب نکن.
-باشه پس.
-خوبه عشقم. در ضمن یکم شرایط بهتر بشه منم به سوهو میگم.
-سوهو هم مثل شیومین هیونگه؟
-البته. جونمیون راز دار و دونسنگ خیلی خوبیه برای همین میتونی بهش اعتماد کنی و اگه مواقعی که نتونستی به من دسترسی پیدا کنی، از اون کمک بخوای. حتی ممکنه بعد از اینکه باهم درست و حسابی آشنا شدید، دوست های خوبی برای هم بشید.
-اینجوری تو هم تنها نیستی.
-من تا تو رو دارم تنها نیستم سهونم.

از اینکه بالاخره متعلق به چانیول شده بود، حس خوبی داشت. حس می کرد میتونه خوشبختی رو در کنار آلفاش پیدا کنه و همراهش به آرامش برسه.
با اینکه مشکلات زیادی براش پیش اومده بود و حتی اتفاقات غیر منتظره ای ممکن بود براشون پیش بیاد اما باز هم از انتخابش پشیمون نشده بود.
.
.
غمزده نگاهش رو به کریسی که اون رو توی اون وضعیت روی تخت ول کرده بود و داشت سر و ضعش رو برای خروج از اتاق آماده می کرد، داد.

Moon hunter Where stories live. Discover now