❶❷🐺🅢𝗍𝖺𝗋𝗋𝗒 𝗇𝗂𝗀𝗁𝗍

3K 697 364
                                    


سهون به شدت عصبانی بود. دیگه خونش داشت به جوش میومد.

این دیگه خیلی زیادی بود و نیاز داشت به یکی گله و شکایت کنه. به هرکسی.

ترجیحا با لیدر،ولی با اینکه تقریبا شب شده بود،سوهو و کای هنوز برنگشته بودن.

شاید اگه کیونگسو رو پیدا میکرد،میتونست باهاش همدردی کنه.

هیونگش توی کتابخونه یا پذیرایی نبود،ولی بالاخره اونو توی آشپزخونه، در حال تمیز کردن میز ناهارخوری پیدا کرد.

"بکهیون هیونگ و چانیول هیونگ دارن آزاردهنده میشن!"

با صدای بلند و حق به جانبی گفت و خوشحال بود که بالاخره کسی رو پیدا کرده که میتونه پیشش غرغر کنه.

"همم..."

به نظر نمیومد کیونگسو مشکلی با این قضیه داشته باشه.

"...و چمن سبزه ،آسمون آبیه و زمین به گردشش ادامه میده."

قبل از اینکه کیونگسو به سهون نگاه کنه یه ظرف پلاستیکی رو توی یخچال گذاشت.

"خبر داغ دیگه ای هم هست که بخوای بهم اطلاع رسانی کنی؟"

سهون لبهاشو آویزون کرد. از اینکه کیونگسو اونو جدی نگرفته ناراحت شد.

آلفا با دیدنش آه عمیقی کشید و در نهایت پرسید:

"حالا داشتن چیکار میکردن؟"

"اونا داشتن...داشتن..."

بلند گفتنش سخت بود،ولی باید گفته میشد پس تصمیم گرفت حرفشو بزنه.

"اونا داشتن... همدیگه رو میبوسیدن! جلوی اتاق فیلم!"

"همین؟باید خودتو خوش شانس بدونی."

انگار کیونگسو خیلی علاقمند به حرفهاش نبود و به گذاشتن غذاهای باقی مونده توی ظرفهای پلاستیکی ادامه داد.

مطمئنا هنوز شدت وخامت اوضاع رو درک نکرده بود.

"اونا اصلا فیلمشونو ندیدن! فقط اوایلشو دیدن و بعدش فقط داشتن همو میبوسیدن و همه ی قسمتهای خوب فیلم رو از دست دادن. با اینکه بهشون گفتم تمومش کنن، دوباره کارشون رو ادامه دادن!"

این کارشون خیلی بی ادبانه بود.

"میفهمم که ممکنه آزاردهنده باشن،باور کن،درک میکنم."

کیونگسو کمی مکث کرد.

"...ولی اونا هم باید زندگیشونو داشته باشن و کاری که دوست دارن رو انجام بدن."

سهون روی یکی از صندلی های پایه بلند کنار اپن نشست و بازوهاشو جلوس سینش قفل کرد. حس میکرد همه ی اینا زیادی نا عادلانست و هیچکس دردشو درک نمیکنه.

"این اصلا با عقل جور در نمیاد. اونا حتی باهم...رابطه ی جنسی ندارن...پس اصلا چرا دارن اینکارو انجام میدن؟"

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now