❶❼🐺🅑𝖺𝖻𝗒 𝗍𝗂𝗀𝖾𝗋 •●1●•

2.8K 710 239
                                    


سهون هنوز به اینکه زندگی کردن بین اونهمه آدم چقدر باحاله عادت نکرده بود.

توی محدوده بیشتر وقتش رو با خودش میگذروند و حالا که به عقب نگاه میکرد، خیلی تنها به نظر میومد.

داشتن کلی آدم اطرافت خیلی بهتر بود.

برای مثال مثل امروز،هوا آفتابی بود و سهون همراه همه ی آلفاهاش به پارک رفت ، بعدش هم توی یه رستوران خانوادگی باهم شام خوردن و خیلی خوش گذشت.

حالا به خونه برگشته بودن و چانیول داشت سعی میکرد به کای گیتار زدن یاد بده(به نظر نمیومد خیلی موفق باشه.) و سوهو داشت روی میز ناهارخوری با لپ تاپش کار میکرد.

سهون هیچ ایده ای نداشت کیونگسو هیونگ کجا میتونه باشه(شاید داشت کتاب میخوند.) ولی بکهیون هیونگ داشت توی پذیرایی باهاش بازی میکرد.

اوایل درست و حسابی بازی میکردن ولی حالا بکهیون فقط قلقلکش میداد و سهون فکر نمیکرد تا حالا هیچوقت اینجوری و به این شدت خندیده باشه.

وسط قلقلک دادنش هم بین گردن سهون فوت میکرد که اونم قلقلکش میداد(ولی به یه شکل متفاوتی) و حالا بینی هیونگش به گردنش چسبیده بود و عمیق نفس میکشید.

سهون فکر کرد از این خوشش میاد. از این حس قلقلک مانندی که وقتی بو میشد بهش دست میداد ، و دوست داشت خودش رو به عنوان گُلِ پک تصور کنه. گل ها زیبا و اصیل بودن و همه دوسشون داشتن و با احتیاط ازشون مراقبت میکردن تا یوقت نشکنن.

پس سهون کاملا بی حرکت موند، و به هیونگش اجازه داد هرچقدر که میخواد اونو بو کنه.

امیدوار بود بعدش بکهیون هیونگ دوباره قلقلکش بده (چون خیلی باحال بود) ولی درعوض بکهیون هیونگ پیشونیش رو بوسید و اونو به طرف خودش کشید.(که اینم خیلی خوب بود)

"هیونگ."

بکهیون از اون سر خونه گفت و وقتی سوهو از بالای لپ تاپش بهیون نگاه کرد، اضافه کرد:

"...شاید امشب بیبی امگامون به یکم توجه اضافه نیاز داره."

سوهو بلند شد، به سمتشون اومد و طرف دیگه ی سهون روی مبل نشست. به آرومی موهاش رو نوازش کرد و پیشونیش رو بوسید.

بدن سهون توی یه حس خوب شناور شدو از اینکه اونا انقدر بهش توجه میکردن خوشش میومد.

"میفهمم چی میگی."

سوهو هیونگ دوباره موهاش رو نوازش کرد(خیلی خوب بود)

"هر چند وضعش خیلی هم بد نیست."

درست میگفت. هیچ چیز بد نبود. همه چیز عالی بود.

کنجکاو از اینکه چه اتفاقی داره میفته، دو نفر دیگه از پشت مبل ظاهر شدن، کای هنوز گیتار رو نگه داشته بود.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Where stories live. Discover now