"روی زانوهات بشین"هیونگش بعد از یه مدت طولانی گفت.
با اینکه هنوز مطمئن نبود روی زمین بشینه یا نه، بازم کاری که هیونگش بهش گفته بود رو انجام داد. فرش نرمی که باسن لختشو روش گذاشت خیلی نرم بود.
ولی به نظر میومد برای کیونگسو هیونگ مهم نیست که دقیقا اونطوری که بهش گفته بود ننشسته و صورت سهون رو بین دوتا دستش گرفت و با مهربونی گونه هاش رو نوازش کرد."خدایا، تو خیلی زیبایی."
زمزمه کرد و سهون انقدر خوشحال شد که احساس میکرد توی آسمون شناوره.
نشستن روی زمین بهترین کار بود چون اونوقت دیگه زیاد بلند به نظر نمیرسید.
کیونگسو هیونگ روی تخت نشسته بود و حالا سهون احساس کوچیک و با ارزش بودن داشت. دقیقا مثل یه امگای درست و حسابی.نگاه کیونگسو هیونگ عمیق بود، گلوش رو صاف کرد و پرسید:
"قبلا آلت کسی رو لیس زدی؟"سهون تا استخون قرمز شد و سر تکون داد.
البته که هیچوقت همچین کاری نکرده بود. حتی بهش فکر هم نکرده بود. هرچند وقتی که بکهیون سوهو هیونگ رو لیس زده بود یادش میومد.
ولی اون مربوط به دوره ی هیتش بود. اتفاقات عجیب زیادی اون موقع افتاد و سهون کم کم داشت فکر میکرد نکنه اونا فقط توی تصورات خودشن! ولی کیونگسو هیونگ یه همچین چیز عجیبی گفت و وقتی حرفشو ادامه داد حتی عجیب تر هم شد."امشب قراره امتحان کنی."
قلبش به طرز غیر قابل باوری میتپید. سهون مطمئن نبود چه اتفاقی داره میفته.
کیونگسو آروم انگشت شستش رو روی لبهاش کشید و با این کارش پروانه هارو توی دل سهون به مرواز درآورد.
انگشتشو وارد دهن سهون کرد. سهون مطمئن نبود باید چیکار کنه، واکنش نشون داد و انگشتشو لیس زد.
مزه ی کیونگسو رو میداد."خوبه."
نمیفهمید چرا هیونگش داره ازش تعریف میکنه، ولی بازم اینکه ازش تعریف بشه خوب بود.
"اون بستنی یخی رو یادت میاد؟"
سهون سر تکون داد. نمیفهمید چه ربطی به وضع الانشون داشت.
"اینم دقیقا مثل همونه. مراقب باش دندون نزنی، باشه؟"
سهون دوباره سر تکون داد.
چقدر عجیب،این شبیه بستنی یخی خوردن بود. چه تصادفی!هیونگش بدون اینکه چیزی بگه شصتشو از دهن سهون بیرون کشید، و سهون به طرز عجیبی دلش برای اون حالت تنگ شد.
وقتایی که یه طوری به هم متصل بودن و همدیگه رو لمس میکردن خیلی بهتر بود.کیونگسو بالاخره کاری که سهون تمام بعد از ظهر منتظرش بود رو انجام داد و تیشرت اور سایز مشکیشو درآورد، و همچنین باکسرشو. بالاخره هیونگش لخت شد.
موجی از رضایت توی تمام بدن سهون پیچید. این خیلی بهتر از مواقعی بود که فقط خودش برهنه میشد.،هیکلش خیلی فرم خوبی داشت و دیدن همه جاش، مخصوصا جاهای خصوصیش خیلی بهتر بود.
ESTÁS LEYENDO
🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺
Fanficسهون ساده لوحانه قبول میکنه امگای یه پک آلفای پنج نفره باشه... امگایی با پنج آلفا که در تلاشه آلفاهاش رو راضی نگه داره. 🅒ᴏᴜᴘʟᴇ 🐺ᴇxᴏK verse 🅖ᴇɴʀᴇ 🐺 ᴄᴏᴍᴇᴅʏ, ғʟᴜғғ, ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, sᴍᴜᴛ, ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ 🅐ᴜᴛʜᴏʀ...