❸❶🐺🅗𝖾𝗋𝖻𝖺𝗅 𝗌𝖼𝖾𝗇𝗍

3.4K 707 194
                                    

خیلی خوب بود که کای خوشحاله، و سهون هم خوشحال بود.
همه چیز احساس خارق العاده ای داشت‌ کم کم داشت این نات کردن رو بهتر میفهمید. مثل اسلحه ی مخفی امگاها میموند.

اینجوری آلفاها دیگه نمیتونستن نادیده اشون بگیرن ، اونوقت بغلشون میکردن و ازشون مراقبت میکردن، نزدیکشون میموندن و امه چیز گرم و نرم و عالی میبود.
نه سرد و تنها، شبیه کار احمقانه ای مثل خودارضایی.

عجیب بود، سهون تمام نوزده سال عمرش رو در حالی سپری کرد که نمیدونست یه قدرت بزرگ داره.
همونطور که توی آغوش کای به خواب میرفت، یه نقشه ی مخفی توی سرش شکل گرفت.
یه کاری میکرد همه ی آلفاهاش با اون نات کردن رو امتحان کنن، و اونوقت قطعا، قطعا، قطعا نمیتونستن بهش بی توجهی کنن!

...

هنوز برای مسواک زدن زود بود، ولی سهون کارهاش رو تموم کرد و آماده شد که بره توی تخت.
اینطوری اگه یوقت سوهو هیونگ ازش عصبانی میشد، میتونست وانمود کنه خوابه.
قبل از اینکه لامپو خاموش کنه، یکبار دیگه با دقت اطراف رو نگاه کرد و مطمئن شد هیچ حشره ی لعنتی ای اونجا نیست، و بعد زیر پتو خزید.

امروز درواقع خیلی خوش گذشت، توی جنگل قدم زدن و یه عالمه مرنده های مختلف و حتی آهو دیدن.
هرچند به نظر میومد امروز برای کیونگسو هیونگ یخورده روز عجیبیه‌.
بکهیون مدام ازش سوالات معصومانه ای مثل:
"شنیدم دیشب بهت خوش گذشته؟"میپرسید.
ولی قبل از اینکه بتونه بهش جواب بده، کیونگسو بهش پس گردنی میزد ، ولی بکهیون فقط میخندید و داد میزد:

"به خاطر پوستر! داشتم راجع به پوستر ازش میپرسیدم."

"آره جون خودت."

کیونگسو درحالی که چشمهاشو میچرخوند گفت و سهون سریع جواب داد:

"آره. اون پوستر بهترینه!"

و شیرین ترین لبخند رو از طرف کای دریافت کرد.
عجیب بود که کیونگسو هیونگ بعضی وقتها خشن میشد، ولی انگار بکهیون اصلا با این موضوع مشکلی نداشت و حتی بیشتر میخندید، پس احتمالا حقش بود.
در واقع سهون بیشتر خیالش از این راحت بود که اون کسی نیست که کتک میخوره.

بعد از شام بود که سوهو هیونگ برگشت خونه.(این روزا خیلی سخت کار میکرد.)
کای ازش پرسید میتونه باهاش صحبت کنه ، و بکهیون هیونگ زمزمه کرد:

"گیر افتادی."

پس احتمالا قرار بود سوهو هیونگ عصبانی بشه ، پس بهتر بود بخوابه، ولی خواب به چشمش نمیومد.
واقعا نمیفهمید چرا بقیه ی آلفاهاش فکر میکردن سوهو هیونگ قراره ازش عصبانی بشه،‌چون هیچ کار استباهی انجام نداده بود.

شاید اگه کای راجع به سنجاقک و خطر مرگبار توضیح میداد، سوهو هیونگ درک میکرد که انتخاب دیگه ای نداشت. باید به اتاق کای میرفت تا کمک بگیره، نه برای هرزگی، و نات کردن هم خیلی تصادفی اتفاق افتاد.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt