❷❼🐺🅑𝖾𝖺𝗎𝗍𝗂𝖿𝗎𝗅

2.8K 681 210
                                    

سکوت خیلی سنگین بود.
همه با چشمهای گرسنه بهش نگاه میکردن.

"پس...باید بگیم چیکار کنه؟"

کیونگسو هیونگ با چشمهای باریک شده پرسید .

"این... واضح نیست؟"

نگاه بکهیون هیونگ پایین رفت، به ترقوه ی سهون خیره شد و به برآمدگی توی باکسرش رسید. احتمالا متوجه شده بود.
احتمالا همشون متوجه شده بودن و سهون سرخ شد.

" خودش... با اینکار مشکلی نداره؟"

صدای کای گرفته بود.

"خب، قطعا نمیتونیم با این وضعیت و بدون اینکه کاری بکنیم بفرستیمش به اتاقش."

بکهیون هیونگ گفت.

"خیلی حرکت ظالمانه ایه."

"یکم زیادی نیست؟... که جلوی همه انجامش بده؟"

چانیول هیونگ پرسید ولی نگاهش درست به اندازه ی بقیه گرسنه بود.

"هیونگ بهش اجازه نداد خودش اینکارو انجام بده."

بکهیون دوباره باهاشون مخالفت کرد.

"سهونا."

صدای عمیق و صاف کیونگسو خبر بد رو بهش داد.

"از اونجایی که تو بازی رو باختی، باید خودتو لمس کنی..."

"س...س...سینه هام؟"

گفت ولی انتطارشو داشت که ایندفعه چیز بیشتری منتظرشه، و درست هم فکر میکرد.

"نه فقط اون..."

"با اینکه جلوی ما انجامش بدی مشکلی نداری؟ یا ترجیح میدی فقط یکی از ما باشه؟"

چانیول هیونگ پرید وسط حرفش.
سهون فورا تصورش کرد. وقتی داشت خصوصی ترین قسمت بدنش رو لمس میکرد همه ی هیونگهاش بهش نگاه میکردن.
همشون با نگاه های خیلی... گرسنه.
سرش گیج رفت و عضوش سخت تر نبض زد و پشتش خیس شد.
بیشتر از هرچیزی احساس گرما میکرد، انگار نمیتونست نفس بکشه.
خیلی گرمش بود، پس سریع جواب داد:

"فقط یکی."

"به چه دلیل فاکی ای همچین سوالی ازش پرسیدی؟"

بکهیون هیونگ به نظر عصبانی میومد.

"به نظرم همینطوری هم خیلی اونو تحت فشار گذاشتیم و ..."

"نمیمیره که..."

" اینطوری هم نیست که من بهش گفته باشم اینکارو انجام بده. فقط نظرشو پرسیدم."

چانیول هم  کلافه بود.

"آره، ولی حالا که میدونیم، کی قراره به اون لبهای غنچه ای آویزون نه بگه؟ تو اینکارو میکنی؟ نه. من اصلا ف..."

"پس...کی قراره انجامش بده؟!"

کیونگسو پرید وسط بحثشون و اتاق ساکت شد.

 🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon