سهون کمی درنگ کرد و به در چوبی کوبید. البته که میدونست سوهو هیونگ داشت کار میکرد،ولی خب این مهم بود. پس وقتی جواب نگرفت محکم تر در زد. بعد بالاخره چیزی که میخواست رو شنید
"بله؟"
رفت تو.
معمولا زیاد به دفتر سوهو هیونگ نمیومد برای همین خجالت میکشید. یه عالمه کتابهای مختلف و همه جور کاغذ و پوشه ای بود، میدونست که نباید مزاحم بشه، ولی این به خاطر دلایل پزشکی بود و چاره ای نداشت.
برای اینکه دلیل این سر زدن یکهویی رو مشخص کنه، شیشه رو به سوهو نشون داد تا ببینه. ولی سوهو گیج بهش نگاه کرد پس مجبور شد توضیح بده.(با اینکه واضح بود):"کیونگسو هیونگ دیروز منو نات کرد، و تو هم گفتی که باید از پماد استفاده کنم."
"متوجه هستی که میتونی خودت پماد بزنی دیگه؟"
"ولی دلم نمیخواد خودم انجامش بدم."
سهون لبهاشو آویزون کرد.
هیونگش بهش نگاه کرد و آه کشید.
"باشه، کمکت میکنم، فقط چند دقیقه صبر کن کارمو تموم کنم."
با خوشحالی سر تکون داد.
سهون حوصله اش سر رفت، شروع کرد به سرک کشیدن به دفتر سوهو.
یه کره ی گنده وسط اتاق بود، چرخوندش و به جاهای مختلف دنیا نگاه کرد. وقتی از اون هم خسته شد رفت سمت قفسه ی کتابها. همه ی کتاب ها گنده بودن و خسته کننده و حوصله سربر به نظر میرسیدن. احتمالا یک سال طول میکشید تا فقط یدونه از اون کتابها رو تموم کنه و دلیلی هم نمیدید که بخواد یکیشون رو بخونه.کار کردن واقعا خسته کننده بود و جای خوشحالی داشت که مجبور نبود کاری انجام بده. نمیفهمید چرا لیدرشون انقدر دوست داره کار کنه.(چون بیشتر وقتش صرف کار کردن میشد)
"خب، من آماده ام."
سوهو هیونگ ایستاد و سهون همراهش به سمت دری رفت که مستقیم به اتاق خواب راه داشت. هیونگش به تخت اشاره کرد و سهون فورا چهار دست و پا رفت روش.
سوهو رفت سمت کمد لباسش و بعد برگشت کنارش نشست. سهون داشت هیجان زده میشد.
سوهو آروم شلوارکش رو در آورد و با یک دستش لپ های باسنش رو جدا کرد تا با دستمال مرطوب تمیزش کنه.
سردش بود و قلقلکش میومد، ولی حس بدی نبود و سهون خیلی هیجان داشت.
بعد حسش کرد، انگشت سوهو هیونگ که پماد رو میمالید.خیلی زود کارش تموم شد و شلوارکش رو کشید بالا."بفرما، تموم شد."
سهون خودشو روی تخت انداخت و در حالی که سوهو هیونگ رو موقع تمیز کردن دستش نگاه میکرد توی خودش جمع شد.
"همه چیز مرتبه؟"
سوهو موهاش رو نوازش کرد.
سهون سر تکون داد، همه چیز فوق العاده بود.هیونگش به بهترین حالت ازش مراقبت میکرد. حتی با اینکه به خاطر دلایل پزشکی بود، یه چیزی توی وجودش میلریز وقتی سوهو اونو لمس میکرد. مخصوصا اونجاهارو.
شاید باید ازش میخواست باهاش نات کردنو انجام بده. یه جورایی امید داشت که سوهو بیاد بهش بگه:
"کیونگسو ناتت کرد؟ دیگه وقتشه منم ناتت کنم چون تو بهترین و با ارزش ترین امگای منی."
YOU ARE READING
🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺
Fanfictionسهون ساده لوحانه قبول میکنه امگای یه پک آلفای پنج نفره باشه... امگایی با پنج آلفا که در تلاشه آلفاهاش رو راضی نگه داره. 🅒ᴏᴜᴘʟᴇ 🐺ᴇxᴏK verse 🅖ᴇɴʀᴇ 🐺 ᴄᴏᴍᴇᴅʏ, ғʟᴜғғ, ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, sᴍᴜᴛ, ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ 🅐ᴜᴛʜᴏʀ...