وقتی همدیگه رو میبوسیدن، سهون توی دهنش احساس قلقلک میکرد ، سرش گیج میرفت و هیونگش خیلی با محبت نوازشش میکرد.
اوایل فقط روی بازوهاش بود، ولی بعد دست زیباش زیر لباس سهون خزید و شروع کرد به نوازش کمرش، پهلوهاش و شکمش.
هرجایی که لمس میکرد احساس خوبی داشت. ولی بازم، همزمان وضعیت بدنش بدتر و بدتر میشد.
ناگهان بکهیون بوسه هاش رو متوقف کرد.مثل بکهیون بوسه رو تا آخر تموم نکرد، فقط خیلی عادی و یکهویی بوسه رو قطع کرد که اصلا منصفانه نبود چون سهون بیشتر میخواست و بدنش درد میکرد و داشت عجیب غریب میشد.
چرا بکهیون دیگه نمیبوسیدش؟" فاک! تو خیلی زیبایی."
بکهیون به آرومی زمزمه کرد. انگار بیشتر داشت به خودش یادآوری میکرد.
"دوباره درد دارم. این طبیعیه....یا من...من مریضم؟"
حس میکرد باید همینطور باشه و ایندفعه دیگه واقعا حالش بده. و یادش اومد کیونگسو بهش اطمینان خاطر داده بود که مریض نیست و این بهش احساس بهتری داد.
پس شاید بکهیون هیونگ هم الان بهش آرامش خاطر میداد و بهش میگفت که همه چیز مرتبه.
ولی اینکارو نکرد."خیلی درد میکنه؟"
"آره."
واقعا هم خیلی درد داشت.
"کجا؟"
"توی قفسه ی سینم."
اونجا خیلی درد میکرد.
"...و...پایین تر."
"دقیقا کجا؟"
"میدونی...همون پایین دیگه."
"باید با جزئیات بیشتری بهم بگی،وگرنه هیونگ متوجه نمیشه."
"ا-اونجا."
سهون گفت و به قسمت خصوصی بدنش اشاره کرد. وحشتناک سرخ شده بود.
"هممم."
نگاه بکهیون به پایین کشیده شد.
"فقط اونجا درد میکنه؟"
"آ-آ-آره."
حس میکرد صورتش داره از خجالت منفجر میشه." اگه به هیونگ همه چیز رو نگی، اونوقت کمکی از من بر نمیاد."
"شاید..."
اون چطور میدونست سهون همه چیز رو بهش نگفته؟
"اوهوم؟"
YOU ARE READING
🐺ᴘᴀᴄᴋ ᴏғ 𝗔𝗟𝗣𝗛𝗔𝗦🐺
Fanfictionسهون ساده لوحانه قبول میکنه امگای یه پک آلفای پنج نفره باشه... امگایی با پنج آلفا که در تلاشه آلفاهاش رو راضی نگه داره. 🅒ᴏᴜᴘʟᴇ 🐺ᴇxᴏK verse 🅖ᴇɴʀᴇ 🐺 ᴄᴏᴍᴇᴅʏ, ғʟᴜғғ, ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, sᴍᴜᴛ, ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ 🅐ᴜᴛʜᴏʀ...