4

612 109 53
                                    

-از قدیم گفتن دشمن دشمن من، دوست منه پس خانومها و آقایون پلیس، میدونم تحمل کردن شما موجودات اتو کشیده ممکنه بزنه روانیم کنه اما فعلا مجبوریم دوست باشیم...
هیونجین پوفی کشید که از چشم بقیه دور موند و با حالت عصبی و نا امیدی برگشت سمت افسر کنارش: "یه بار دیگه بگو چرا داریم به کصشرای این گوش میدیم؟"
×قربان اون تنها کسیه که ازجزئیات اون گروهک خبر داره. بدون کمکش کارمون مدتها طول میکشه و مردم بیشتری میمیرن. علاوه بر اون پای اعتبار پلیسم وسطه.
نفسش رو بیرون داد و تو اون تاریکی مطلق که تنها منبع نورش مانیتوری بود که علاوه بر عکسای پرونده، به فلیکس هم اجازه‌ی دیده شدن میداد به روبه رو نگاه کرد. جوری که با پلیسا صمیمانه برخورد میکرد، اونم وقتی قرار بود به دست همینا اعدام بشه واقعا منفور بود!
-اینایی که دنبالشونین یه گروهکن که از چندتا بچه دماغو تشکیل شده. حوضه‌ی کاریشون همین دو سه تا محله‌ی نزدیک خودمونه و مثل سگ آماتورن. از شما چه پنهون خودمم دنبالشونم!
تصاویر عوض میشدن و فلیکس همینطور حرف میزد. بدون کوچکترین مکثی!
-ردشونو زدم و فقط به حوالی پایین شهر...
+وایسا وایسا...داری میگی ددپول بزرگ جای دشمناشو میدونه ولی نمیره دنبالشون؟
با قطع شدن حرفش توسط هیونجین، عضله های صورتش بازم به پوزخند باز شدن و کمرش رو به دیوار کنار مانیتور تکیه داد.
-سولو کار کردن مشکلاتیم داره..کسی عاشق چشم و ابروهام نیست که تو حل مشکلات شخصی کمکم کنه
پلیس جوان هم متقابلا پوزخند زد و به صندلیش تکیه داد. گارد نامحسوسی که هردو گرفته بودن فقط خبر از یه درگیری لفظی دیگه میداد. هیونجین آدم لجباز و بی حوصله‌ای نبود که همکاراش بخوان از غر زدنش کلافه باشن، اما درست از وقتی پای ددپول به این مقر باز شد همه چیز تغییر کرد. حالا که به اون نقاب دار پرحرف رسیده بود، مدام مثل بچه هایی که به داداش کوچیکشون حسودی میکنن از هر فرصتی برای چزوندنش استفاده میکرد.
+پس اون آدمایی که بخاطر اجرای دستوراتشون به این روز افتادی چیکارن؟
-نه پلیس کوچولو اشتباه برداشت کردی..من مافیا نیستم!
+پس همه‌ی اون آدما رو من کشتم؟
-من یه قاتلم، یه ماشین کشتار که بی توجه به خوب یا بد بودن آدما واسطه‌ی مرگ میشه..گاهی واسه آدم خوبا کار میکنم و گاهی واسه آدم بدا. اتفاقا خیلی از قتلام از طرف آدمای دولت تامین شدن که نگم بهتره! اگه بخوایم منطقی باشیم من به کم شدن جمعیت موشای فاضلاب نیویورک که ادای آدم در میارن کمک میکنم. تو هیچ باندی طرفدار ندارم، دشمن چرا راستش هم خوبا و هم بدا باهام دشمنن ولی دوست اصلا. برای خودت کار کردن بالاخره مشکلات خودشم داره! من هرچقدرم قدرتمند باشم تنهایی کاری از پیش نمیبرم
×من یه نقشه دارم!
جونگین،دوست دوران آموزشی هیونجین و سومین آسیایی اون اتاق دستش رو گرفت بالا و سرش رو از رو دفترش بلند کرد. اون حکم مغز متفکر داشت و تو بخش سایبری فعال بود. شاید همین اعتباری که هوشش داشت باعث شد تمام سرها بچرخه سمتش. تو بایگانی پلیس تاحالا نقشه‌ای نبود که مال جونگین باشه و عمل نکنه..

I am Deadpool!Where stories live. Discover now