part 3

496 41 19
                                    

خندیدم
+دیونه شدی منو میخوای وارد بازی سیاسی کنی ؟اونم ایران ؟
فرناند:یادت باشه قانون ما اینه که از جنگ احتمالی جلوگیری کنیم میدونی اگه امریکا از همچین اتفاقی بو ببره چه اتفاقی میفته شک نکن جنگ اتمی شروع میشه
ناتاشا:میشه راجع به این پرونده درست حسابی توضیح بدی ؟
فرناند:قبل از این که بخوام پرونده رو توضیح بدم باید بگم به دوتایی شما عذرخواهی بدهکارم
ناتاشا:عذرخواهیت پذیرفته نیست فرناند میخواستی با دوستم به من خیانت کنی اونم وقتی سه روز پیش بهم ابراز علاقه کردی نکنه انتظار تری سام داری
فرناند عصبی شد خواست داد و بیداد راه بندازه که گفتم:لطفا بسه این پرونده برای من مهمه
فرناند نفس عمیقی کشید و گفت:این پرونده یکی از حساس ترین پرونده های ما هست واسه همین مرخصی بهت دادن که استراحت کنی ...
ماجرا از اونجا شروع شد که شخصی با اسم میکاییل شفیعی که به عنوان یک فعال سیاسی از ایران فرار میکنه به طور عجیبی به خاطر توانایی بالایی که داشته پذیرش میشه توی سازمان cia اگه از این قسمت به نتیجه گیری بخوایم بکنیم اینه که یه ایرانی نفوذ کرده توی سازمان اطلاعات آمریکا
+مشکلش چیه یه ایرانیه دیگه خیلیا تو سازمان cia تابعیت امریکا رو ندارن و خب معلومه کسی که از کشور خودش به دلیل سیاسی فرار میکنه قطعا تو کشور دشمن جای خوبی داره ازش به عنوان نیروی خوبی استفاده میکنن مخصوصا که توی این اوضاع امریکا خیلی دنبال اطلاعات از ایرانه
فرناند: مسئله همینجا تموم نمیشه از اینجایی که سازمان ما همه جای دنیا در تمامی دستگاه های دولتی ادم داره
ما به یه سری مدارک رسیدیم که نشون میده میکاییل شفیعی که واسش یه پرونده قطور سیاسی ساختن در اصل مامور نفوذی ایرانه و یکی از درجات عالی رو در سازمان اطلاعات امنیت ایران داره

احساس کردم پشمام ریخت
+نه نه نه نه نمیتونی منو وارد همچین برنامه بزرگی کنی من نمیتونم مردم کشور خودمو زیر پا بزارم و پشت کشور دیگه رو بگیرم و نمیتونم جلوی قدرت بزرگی مثل امریکا وایسم میشه پرونده ساده تر بهم بدی
فرناند:نه تو انتخاب شدی و همچنین ناتاشا در ضمن قرار نیست کشورتو زیر پا بزاری ازت میخوام کشورتو از بلایی که ممکنه سرش بیاد نجات بدی به میکاییل باید کمک کنی تا خیلی سالم به ایران برگرده و تو هم باهاش میری ازت میخوام وارد دستگاه اطلاعاتی ایران بشی و بهشون کمک کنی چون انگاری سیاست عجیبی رو پیش گرفتن
با وحشت بهش نگاه کردم گفتم:نه امکان نداره. من همچین کاری نمیکنم و هیچ اطلاعاتی هم از ایران به تو نمیدم
فرناند:دنبال اطلاعات نیستیم دنبال دونفر هستیم اول کسی که میکاییل رو توی ciaاستخدام کرده دوم دنبال کسی هستیم که این تصمیم رو گرفته و همچین نقشه ای کشیده
خندیدم
ناتاشا:میخوای بری یقه سران مملکت رو بگیری بگی چرا ؟ به نظرت با عقل جور در میاد؟
فرناند:اشتباه نکن این تصمیم هیچ یک از سران مملکتی نبوده یه نفوذی و خائن توی دستگاه دولتیه که باید پیداش کنیم
+خدای من .... کار مننن فقط اینه ادم بکشمممم
ناتاشا:چی گیر ما میاد؟
فرناند:هنوز داریم توافق میکنیم بعدا بهتون میگم
+هنوز تصمیم نگرفتین
فرناند:فرض کن عضو لژ باشین اولین نفر در تاریخ میشین
+من نیاز به فکر کردن دارم
فرناند:دوساعت دیگه باید راه بیفتی
ناتاشا:چیییی
فرناند:تو از راه دور کمکش میکنی بازیگر اصلی رزیتاس
+اوه خدایا هنوز حضم این اتفاق واسم سنگینه
فرناند:یه خونه توی این آدرس داری با تمام امکانات و تشکیلات اسلحه و خیلی چیزای دیگه از این به بعد به عنوان جولیت رابینسون مامور ویژه بخش جنوبی وارد cia میشی با این گریم
یه عکس بهم نشون داد
+این که بیشتر شبیه کودنای اخر کلاسه
فرناند:کاور خوبیه ....تو که نمیترسی ؟
+منو میفرستی توی دهن شیر
فرناند:شیش ساله توی دهن شیر هستی
بهتره بری و اماده شی ساعت ۲باید بری به مقر اصلی سازمان cia
+باشه فقط نقش ناتاشا چیه ؟
فرناند:ناتاشا پشتیبان تو میشه مثل همه عملیاتا

قاتل افسونگرWhere stories live. Discover now