part4

427 38 12
                                    

روز بعد به سازمان رفتم
هافمن  با چشماش منو دنبال میکرد هر جا میرفتم مثل عجل معلق  دنبالم بود وارد دستشویی زنانه شدم پشت در ایستادم در دوباره باز شد  هافمن اومد داخل
+امروز دنبال چیزی میگیردی که پیش منه ؟
ترسید هول شد گفت:نه ...دنبال چی....من...اومدم دستشویی...
+دستشویی زنانه؟
هافمن:اشتباه اومدم فکرم مشغول بود
+تو از صبح دنبال من راه افتادی هر جا میرم میایی لطفا اگه چیزی هست بگو
دستپاچه بیرون رفت اینجوری به من چسبیده بود نمیتونستم کاری انجام بدم
از دستشویی اومدم بیرون رفتم کنار
میکاییل روی میزش نشستم با تعجب بهم نگاه کرد
با خنده گفتم:عزیزم من نمیتونم کاری کنم
اروم دستمو روی صورتش کشیدم
هافمن تکیه زده بود به دیوار ما رو نگاه میکرد
اروم زیر لبی گفتم:مثل سگ افتاده دنبالم
میکاییل:میشه کمتر بهم دست بزنی در ضمن باید با هم حرف بزنیم حالا چی میخوای
+یه لحظه صبر کن
دستگاه شنود رو از کار انداختم و گفتم:باید یه جوری کیلیان رو از دفترش بیرون بکشیم اطلاعات اصلی پیمان حتما توی کامپیوتر  کیلیان از اونجایی که حدس میزنم تدابیر خیلی خیلی شدید امنیتی دارن این فلش حاوی قفل شکنه این هدفونم بزن باهم ارتباط داشته باشیم
میکاییل :این که همش با منه
دوتا دکمه بالای لباسمو باز کردم سینه هام معلوم شد
+من مجبورم کیلیان رو سرگرم کنم اگه خیلی مشتاقی میتونی تو این کار رو بکنی
نمیدونم من اینجوری فکر کردم یا واقعا نگرانی رو توی چشماش دیدم
میکاییل:مطمعنی
+بله
از روی میز بلند شدم رفتم سمت هافمن
+با کیلیان کار داشتم
هافمن:چرا
+خصوصیه
هافمن:دنبالم بیا
پشت سرش راه افتادم  سنجاق سر حاوی خواب اور رو توی موهام فرو کردم   سمت اتاقش رفتم
هافمن:صبر کن
اول خودش رفت تو بعد چند دقیقه اومد بیرون گفت:بیا تو
رفتم داخل کیلیان پشت میزش نشسته بود از کاری که میخواستم بکنم حالت تهو گرفتم ولی مجبور بودم
کیلیان لبخند کثیفی زد به سینه هام زل و زد  رفتم جلو باهاش دست دادم
+ببخشید مزاحمتون شدم
یه نگاه به هافمن کردم گفتم:ببخشید اقای هافمن امروز مدام در حال دنبال کردن من هستین چیزی شده
با ناراحتی به کیلیان نگاه کردم کیلیان گفت:هافمن خانوم رو اذیت کردی ؟
هافمن دستپاچه شد
کیلیان:امروز مرخصی میتونی زود تر بری خونه
هافمن اطاعت کرد بیرون رفت
کیلیان بلند شد دستای چاقشو روی     صورتم گذاشت گفت :عزیزم چرا ناراحتی. به خاطر هافمن
قسم میخورم اگه میتونستم تخماشو میکنم  تا دیگه از این گوها نخوره
+من خب ... راستش به یه مشکل مالی برخوردم اگه...میشه ....حقوقمو زود تر بگیرم
پوزخند زد گفت:میتونم این کارو بکنم ولی هر چیزی یه بهایی  داره
دستموروی سینش کشیدم با
دکمه های لباسش بازی کردم گفتم:هر چی باشه واست انجام میدم
سرشو نزدیکم اورد لباشو به سینم چسبوند و گفت:تو خیلی سکسی هستی
لبامو گاز گرفتم گفتم :باید چیزای بیشتری روببینی اما اینجا نه !
دستمو گرفت به سمت در انتهای راه اتاق رفت در رو باز کرد رفتیم داخل اتاق استراحت بود در رو قفل کرد سریع هندزفری رو روشن کردم عطسه الکی کردم
میکاییل:الان میام
دوباره خواموشش کردم
به سمتم اومد کرواتشو باز کرد سمتم اومد حولم داد روی مبل پایین پاهام زانو زد دامنمو بالا زد مشغول بوسیدن پوستم شد  دلم میخواست بالا بیارم  اشک توی چشمم حلقه  زد
سعی کردم خودمو کنترل کنم
اومد بالا سینه هامو توی دستاش فشار داد
سرشو بین سینه هام فرو‌ کرد   هندزفریمو روشن کردم گفتم:زود باش
کیلیان فکر کرد با اونم خندید گفت:چیه دوست داری ؟
لبمو گاز گرفتم سرشو نزدیک صورتم کرد لبمو محکم گاز گرفت
مزه خونو حس کردم از درد جیغ ارومی زدم وحشی شد رفت پایین پاهامو بالا گرفت شورتمو کنار زد لباشو بهم چسبوند.
با دستای لرزون سنجاق مو رو در اوردم دستمو به پشت کردنش چسبوندم اروم سنجاق رو  به پوستش  زدم طولی نکشید که گیج شد بلند شد دستشو دور گردنم حلقه کرد به جون لبا و گردنم افتاد
سعی کردم از زیر دستش در برم  اما تن لشش روی بدنم بود
یهویی بیخال افتاد روی من
به سختی خودمو بیرون کشیدم  انداختمش روی مبل یه برگه پیدا کردم با دستای لرزونم یه چرت و پرتی توش نوشتم
گذاشتم روی  سرش  لباسمو مرتب کردم بیرون رفتم میکاییل از پشت میز بلند شد سریع اومد سمتم
میکاییل:تموم شد
+خوبه میرم خونه شب بیا
بدون توجه بهش از سازمان بیرون زدم سوار ماشینم شدم گاز دادم سمت خونه
وقتی رسیدم همه لباسامو در اوردم
رفتم زیر دوش بلند گریه کردم گردنم حسابی کبود بود و گوشه لبم زخم شده بود
حوله تن پوشمو پوشیدم بیرون رفتم‌
یه بسته نودل کوفتی درست کردم شیشه ویسکی  رو در اوردم
با همون حوله مشغول خوردن شدم در حدی که سیر و مست بشم البته نه انقدر که بی عقل بشم
ظرفا رو حول دادم توی سینک صدای در بلند شد  رفتم سمت در میکاییل بود با بی حوصلگی درو باز کردم با دیدن قیافم تعجب کرد
+بیا تو الان لباس می‌پوشم میام
میکاییل:حالت خوبه؟
جوابشو ندادم رفتم  لباس پوشیدم موهامو برس کشیدم
یهویی جلوم ظاهر شد گفت:اون این کار رو کرده باهات
بغضم ترکید خودمو پرت کردم توی بغلش بلند گریه کردم
انگار زیادی مست بودم به هرحال بهش
نیاز داشتم
مثل گونی سیب زمینی ایستاده بود
کمی دستشو به بدنم نزدیک کرد اما بهم دست نزد
میکاییل:اروم باش 
ازش جدا شدم گفتم:ببخشید
میکاییل:این کارت درست نبود
نشستم روی مبل  صورتمو پاک کردم بدون توجه بهش  گفتم:اطلاعات فلش رو نگاه کردی
نشست کنارم گفت:تازه از اونجا اومدم
لپ تابمو باز کردم 
میکاییل:تو نباید این کار رو میکردی !
+راهی نداشتم هافمن مثل سگ دنبالم بود دیشبم که اومده بود اینجا

قاتل افسونگرWhere stories live. Discover now