part7

386 27 33
                                    


ران پامو فشار داد و گفت: ببینمت
سرمو از توی  گردنش در اوردم  توی چشماش زل زدم
+بله
میکاییل:چرا چاقو رو سمت  روشنک پرت کردی؟
+چون که روی اعصاب راه رفت و بهم توهین کرد ولی من به خودم اعتماد داشتم میدونستم بهش اسیب نمیزنم
میکاییل:اگه میتونستی  بهش اسیب میزدی؟
+نه
میکاییل:چرا؟
+چون که همسر آینده توه

از بغلش بلند شدم گفتم:میرم ناتاشا رو بیدار کنم
سریع از خونه اومدم بیرون از پله ها بالا رفتم
در زدم بعد پنج دقیقه خانوم  تشریف فرما شد
ناتاشا:اوففففف توییییی نمیگی خوابم
+به ساعت نگاه کردی خنگول
ناتاشا:گمشو گمشو خوابم مونده اصلا تو هواپیما نخوابیدم  دو روزه خواب به چشمام نرفته میخوای سگم بشم
به نشونه تسلیم دست بالا بردم گفتم:باشه ببخشید برو بخواب
در رو بستم  میدونستم عادتش چه طوریه اگه نمیزاشتم بخوابه قطعا یکی یه گلوله حروممون می کرد
برگشتم طبقه پایین  توی خونه رفتم
میکاییل:بیدار نشد؟
+نه ولش کن بد اخلاق میشه که مسافت امریکا تا اینجا رو نخوابیده صبحم رفتیم خرید خستس
+میکاییل:توی این لباس راحتی ؟
میکاییل:میخوای لباسای خودتو  بهم بدی
خندیدم:نه مسخره راحت باش
میکاییل:میگی الان با شورت بگردم
پوکر فیس نگاهش کردم گفتم:چیزی مونده ندیده باشم؟
خندید گفت:اخرش اون زبونتو میبرم
نشستم کنارش گفتم خانوادت از من متنفرن
قیافش عوض شد و تو هم رفت گفت: خانواده من ادما سنتی و مذهبی هستن رز انتظار اینو نداشته باش توی نگاه اول عاشقت بشن
خندیدم:تو نگاه ۱۲۸۷ ام هم عاشقم نمیشن البته بهت بر نخوره واسم مهم نیست تاثیر توی زندگیم  نداره
میکاییل:میتونم یه سوال ازت بپرسم؟
+اره
میکاییل:چرا دنبال پدرت میگردی؟
+چون که مطمعنم زندس
میکاییل:چییی مطمعنی که زندس؟
+اره چون که خبر فوتش وقتی به مادرم رسید که بهش گفتن ۵۰ درصد احتمال میدیم مرده باشه
اصلا بر فرض مرده باشه  بازم گناهکاره و هیچ وقت نمی بخشمش
میکاییل:یعنی میگی مامانت مطمعن نبود از مرگش؟
+هیچ کس مطمعن نبوده ولی وقتی خسته شدن از پیدا کردنش گفتن حتما شهید شده  ولی من باور نمیکنم
میکاییل:اگه شهید شده بود چی ؟
+ بازم ازش متنفرم
میکاییل:چرا ؟
+چون که  مادرم وقتی مرد  عکس پدرم توی بغلش بود
میکاییل:چون مادرت مرده اونو مقصر میدونی ؟
+خیلی عاشق پدرم بود یه شب بدون گریه برای اون نمی تونست بخوابه ...
میکاییل:دلیلت قانع کننده نیست حتی اگه زنده باشه میخوای یه طرفه حکم صادر کنی؟
+میشه راجع بهش حرف نزنی
با ناراحتی ازش  رو گرفتم دستشو دور کمرم حلقه کرد  منو توی بغلش گذاشت
گفت:نمیخواستم ناراحتت کنم
+ناراحت نیستم
لپشو گاز گرفتم
میکاییل:رززززز
خندیدم تند تند بوسش کردم
+ببخشید ولی خوشمزس
موهامو بهم ریخت  خندید گفت:میخورمتها؟
چشمامو ریز کردم خندیدم گفتم:جدی؟
پس من زود تر این  کارو میکنم
میکاییل:جدییییییی؟
شروع کرد به غلغلک دادنم منم که حساس زیر دستش از خنده غش کردم
انقدر با صدای بلند میخندیدم که اشکام روی صورتمو گرفت
+لطفااااا ...... خواهش میکننممممممم...میکایییلللل
قهقه میزدم
میکاییل خندید محکم بغلم کرد سرمو بوسید
نفس نفس میزدم
با خنده گفتم:یادت باشه تلافی میکنم هااااا
میکاییل:دوباره  غلغلکت میدم
+نه نه نه باشه ببخشید
پاهامو دوطرفش انداختم روبه روش نشستم
+ببین نمیخوام بهت اعتماد به نفس مزمن بدم ولیییی اصلا ریش نزار

قاتل افسونگرWhere stories live. Discover now