به داخل بیمارستان رفت و تهیونگ هم با خودش میکشید و به سمت دستشویی ها رفت و سر مردی که انجا بود داد کشید و بیرونش کرد و تهیونگ را به دیوار چسباند و دستانش را دو طرف تهیونگ گذاشت و صورتش را مماس با صورت او قرار داد. نفسهایش به صورت تهیونگ میخورد
تهیونگ از ترس به خود لرزید
+و...ولم ک..کن
-ازم دور بمون فهمیدی دیگه نمیخوام ببینمت
+من کاریت ندارم که تو باید بیای بابابزرگتو ببینی
-بیام دست از سرم برمیداری
+ا...اره
-اوکی
و سرش را در گردن تهیونگ برو برد و مک عمیقی زد و لاو بایتی بر جای گذاشت
تهیونگ شوکه شده ناله ای کرد و به عقب هولش داد
+چی..چیکار میکنی روانی
-اینم به عنوان تنبیهت دور و برم بپلکی عواقب بدی داره
+ع...عوضی تو یه عوضی هستی
و ناگهان سکسکه اش گرفت
-بنظر خیلی بچه مثبتی که با یه نزدیکی اینقدر هول کردی
+بتوچهههه
-اتاق جئون یونسوک کجاست ای کاش فامیلشم نداشتم
تهیونگ سکسکه ای کرد
+د...دنبا...لم ب...بیا
تهیونگ جلوتر از او راه افتاد و جونگکوک هم پشت سرش به اتاق بیمار رسیدند و تهیونگ جلوتر رفت
جونگکوک تعللی کرد
+بیا تو
و جونگکوک داخل رفت با دیدن آن مرد که بیهوش با چشمان بسته روی تخت بود ناگهان با هجوم خاطرات عصبی شد و به سرعت از اتاقش خارج شد
تهیونگ با تعجب دنبالش دوید+هییی وایسا کجا میریییی هنوز که به هوش نیومده باید باهاش حرف بزنی
جونگکوک ناگهان ایستاد و به طرف تهیونگ برگشت
-اگه یه بار دیگه دنبالم بیای بد میبینی
و سوار ماشینش شد و گاز داد و از آنجا دور شد
تهیونگ ناامید به داخل بیمارستان و به سمت توالت رفت تا آبی به دست و صورتش بزند که ناگهان با دیدن گردنش در آینه هینی کشید+جئون جونگکوک عوضی آشغال
و یقه لباسش را بالاتر کشید تا جای هیکی مشخص نشود
و بعد از تمام شدن کارش به سمت اتاق پیرمرد رفت.
با دیدن او که هنوز بیهوش شد روی صندلی نشست و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بست تا کمی استراحت کند...
******
YOU ARE READING
Lost |kookv|
Fanfictionوانشات گمشده تهیونگ نویسنده ای که با نوشتن داستان زندگی پیرمردی وارد ماجرای زندگی گمشده ی او میشود... ژانر: رمنس ،انگست کاپل:کوکوی کاری از چنل تلگرام: kookvmoment نویسنده: مائده