Chapter 6

1.1K 199 7
                                    

به داخل بیمارستان رفت و تهیونگ هم با خودش میکشید و به سمت دستشویی ها رفت و سر مردی که انجا بود داد کشید و بیرونش کرد و تهیونگ را به دیوار چسباند و دستانش را دو طرف تهیونگ گذاشت و صورتش را مماس با صورت او قرار داد. نفسهایش به صورت تهیونگ میخورد

تهیونگ از ترس به خود لرزید

+و...ولم ک..کن

-ازم دور بمون فهمیدی دیگه نمیخوام ببینمت

+من کاریت ندارم که تو باید بیای بابابزرگتو ببینی

-بیام دست از سرم برمیداری

+ا...اره

-اوکی 

و سرش را در گردن تهیونگ برو برد و مک عمیقی زد و لاو بایتی بر جای گذاشت

تهیونگ شوکه شده ناله ای کرد و به عقب هولش داد

+چی..چیکار میکنی روانی

-اینم به عنوان تنبیهت دور و برم بپلکی عواقب بدی داره

+ع...عوضی تو یه عوضی هستی

و ناگهان سکسکه اش گرفت

-بنظر خیلی بچه مثبتی که با یه نزدیکی اینقدر هول کردی

+بتوچهههه 

-اتاق جئون یونسوک کجاست ای کاش فامیلشم نداشتم

تهیونگ سکسکه ای کرد

+د...دنبا...لم ب...بیا

تهیونگ جلوتر از او راه افتاد و جونگکوک هم پشت سرش به اتاق بیمار رسیدند و تهیونگ جلوتر رفت 

جونگکوک تعللی کرد

+بیا تو

و جونگکوک داخل رفت با دیدن آن مرد که بیهوش با چشمان بسته روی تخت بود ناگهان با هجوم خاطرات عصبی شد و به سرعت از اتاقش خارج شد
تهیونگ با تعجب دنبالش دوید 

+هییی وایسا کجا میریییی هنوز که به هوش نیومده باید باهاش حرف بزنی

جونگکوک ناگهان ایستاد و به طرف تهیونگ برگشت

-اگه یه بار دیگه دنبالم بیای بد میبینی 

و سوار ماشینش شد و گاز داد و از آنجا دور شد
تهیونگ ناامید به داخل بیمارستان  و به سمت توالت رفت تا آبی به دست و صورتش بزند که ناگهان با دیدن گردنش در آینه هینی کشید

+جئون جونگکوک عوضی آشغال

و یقه لباسش را بالاتر کشید تا جای هیکی مشخص نشود
و بعد از تمام شدن کارش به سمت اتاق پیرمرد رفت.
با دیدن او که هنوز بیهوش شد روی صندلی نشست و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بست تا کمی استراحت کند...
******

Lost |kookv|Where stories live. Discover now