قبل از رفتن به حمام لوکیشن را برای جونگکوک فرستاد و لباسهایش را در اورد و داخل حمام شد
بعد از پر کردن وان داخل آن شد و با خستگی چشمهایش را بست
بعد از یک حمام دلچسب حوله اش را به تن کرد و به سمت گوشی اش رفت پیامی از جونگکوک آمده بود-ساعت ۹ آماده باش میام دنبالت
باشه ای فرستاد و به ساعت نگاه کرد ساعت ۷:۳۰ بود پس یک ساعت و نیم دیگر وقت داشت و او کار خاصی نمیخواست بکند پس به سمت کمد لباسهایش رفت و دنبال لباس مناسبی میگشت بالاخره یک لباس سفید و شلوار کرمی جذبی برداشت به گفته جونگکوک باید خوب به نظر میرسید لباسها را روی تختش گذاشت و به سمت آینه رفت سشوار را برداشت و موهایش را خشک کرد موهایش فر بود و نیازی به حالت دادنش نبود بعد از آن کمی کرم به صورت سفیدش زد و خط چشمی باریک پشت پلکهایش کشید چشمهایش زیبا بود و خط چشم چشمانش را زیباتر میکرد و در آخر براق کننده ای به لبهایش کشید و خودش را در آینه نگاه کرد عالی شده بود ساعت را نگاه کرد ساعت ۸:۱۵ بود پس لباسهایش را به تن کرد و دکمه اول و دوم پیراهنش را باز گذاشت و گردن زیبا و تن سفیدش به نمایش در آمد و شلوار جذبش باسنش را به خوبی نشان میداد پدر مادرش به خانه پدربزرگش رفته بودند و برای همین تهیونگ راحت بود کارش تمام شده بود روی تختش نشست و با گوشی اش مشغول شد که ناگهان صدای زنگ گوشی اش او را به خودش آورد جونگکوک بود چقدر زود ساعت ۹ شده بود
+بله
-بیا دم در
+اومدم
برقها را خاموش کرد و به سمت در خروجی رفت از خانه خارج شد و با دیدن ماشین جونگکوک دستی تکان داد و سوار ماشین شد
-نیازی به همین همه افراط نبود
+خودت گفتی به خودم برسم
-اره ولی لباسات خیلی افتضاحن مگه تو فاحشه ای
+حرف دهنتو بفهم تا پشیمون نشدم راه بیوفت
جونگکوک ماشین را به حرکت در آورد و به سمت محل مهمانی راند
-اونجا از پیشم جم نمیخوری تو رو به عنوان دوست پسرم معرفی میکنم مبادا سوتی بدی
تهیونگ شوکه شده به او نگاهی انداخت
+چ...چی گفتی
-این فیکه و نیازی به نگرانی نیست تو اصلا ایده آل من نیستی فقط و فقط برای امشب این نقش رو به عهده داری
و رویش را برگرداندبه محل مهمانی رسیدند و بعد از پارک کردن ماشین از ماشین پیاده شدند جونگکوک به سمت تهیونگ رفت و دستش را دور کمر تهیونگ حلقه کرد
تهیونگ نفس عمیقی از این کارش کشید+فکر نکنم نیازی به این کارا باشه
-هست
تهیونگ متوجه تیپ جذاب جونگکوک شد کت و شلواری مشکی خوش دوخت با پیرهنی مشکی جذب که انگار عضله های سینه اش میخواستند جلوی لباسش را بدرند و موهایش که سر بالا داده بود واقعا محشر بود
-اگه دید زدنت تموم شد بریم
-تو داشتی با چشات منو میخوردی
+ههه عمرااااا خیلیم تیپت داغونه
جونگکوک به حرفش توجهی نکرد و به جلو هدایتش کرد به سمت در ورودی رفتند و وارد شدند
جونگکوک با دیدن کلاوس برایش سری تکان داد و به سمت میزش رفت*اووووو ببین کی اینجاست جئون عوضی چطوری به به این پسر زیبا کیه
-کمتر حرف بزن کلاوس تهیونگ دوست پسر منه و تهیونگ جان این پر حرفم کلاوس تامیلنسون یکی از دوستای قدیمی و کثافتمه
تهیونگ لبخندی زد
کلاوس لبخندی شیطانی زد*باورم نمیشه کسی تونسته باشه با تو کنار بیاد اونم پسر به این زیبایی
-من و تهیونگ عاشق همیم پس چرت و پرت نگو
و نگاهی به تهیونگ انداخت و تهیونگ هم اجبارا سری تکان داد
کلاوس ابروهاشو با شیطنت بالا انداخت-پس هنوز روزای اولتونه به زودی با روی شیطانی جئون جونگکوک آشنا میشی
تهیونگ تکخندی زد و جوری که فقط جونگکوک بشنود زمزمه کرد+خیلی وقته اشنا شدم
جونگکوک لبخند مصنوعی زد و نیشگونی از کمر تهیونگ گرفت+آخ
*هی چی دارین با هم زمزمه میکنین
-حرفای عاشقانه
*امیدوارم همیشه همینطور باشه
-هست
کلاوس پوزخندی زد و به سمت دختری که به سمتش می آمد لبخندی زد
"اوه میبینم که جمعتون جمعه جونگکوک چند وقتیه ندیدمت سراغی ازم نمیگیری
*منم که اینجا بوقم
نینا قهقهه ای زد
" مزاحم نشو کلاوس
-درگیر بودم
"درگیر چی راستی این تازه وارد کیه بهش نمیخوره جزو شرکاتون باشه
-تهیونگ دوست پسرم
نینا چشمانش گشاد شد و لبخندی تصنعی زد
" خوشبختم تهیونگ فکر نمیکردم کسی بتونه جونگکوک رو تحمل کنه
+اوه ممنون همچنین جونگکوک خیلی خوبه چند دقیقه پیش آقای تامیلنسون هم همین رو گفت ولی خب رفتارش با دوستاش تا با عشقش فرق داره دیگه میدونین که چی میگم
نینا پوزخندی زد
"منم یه روزی عشقش بودم...*****
YOU ARE READING
Lost |kookv|
Fanfictionوانشات گمشده تهیونگ نویسنده ای که با نوشتن داستان زندگی پیرمردی وارد ماجرای زندگی گمشده ی او میشود... ژانر: رمنس ،انگست کاپل:کوکوی کاری از چنل تلگرام: kookvmoment نویسنده: مائده