تهیونگ با صدای آه و ناله پیرمرد بیدار شد
+عه آقای جئون به هوش اومدین
-من کجام اخخخ
-نوه م کجاست جونگکوک کجاست
تهیونگ آهی کشید
+میاد یعنی میارمش نگران نباشین
-من نمیخوام باعث ناراحتی تو بشم پسرم جونگکوک از اولم غد و یه دنده بود
+نگران نباشین من میارمش مطمئن باشین
-من کی میتونم برم خونم
+فردا مرخص میشین
دکتر جانگ هوسوک وارد اتاق شد
*به به آقای جئون میبینم که به هوش اومدین من به نوه تونم گفتم اصلا نگران نباشه ما اینجا مواظبتونیم
-جونگکوک؟
*آره
-مگه جونگکوک اومده بود اینجا
+من بعدا براتون توضیح میدم الان میرم دنبال جونگکوک باز برمیگردم فعلا
-باشه پسرم خدانگهدارت
هوسوک به تکان دادن سرش اکتفا کرد
و تهیونگ تاکسی گرفت و به سمت دفتر جئون رفت+همینجا پیاده میشم ممنون آقا
و بعد از حساب کردن کرایه به داخل دفتر جئون رفت
*آقا آقا نمیتونین بدون هماهنگی برین داخل
+نیازی به اجازه نیست
و محکم در را باز کرد
جونگکوک با دیدن تهیونگ عصبانی شد و منشی را به بیرون فرستاد
-نگفتم اینجاها پیدات نشه وگرنه بد میبینی+اصلا میخوام بد ببینم باید بیای دیدن پدربزرگت
-اوکی پس معامله میکنیم من با تو میام پیش اون پیرمرد به شرطی اینکه امشب به عنوان همراه با هم به یه جشن بیای
-شرطه دیگه اوکی؟
+قبوله حالا زود باش پاشو بریم
-اوکی
و بعد از پوشیدن کتش همراه تهیونگ سوار ماشینش شد و به سمت بیمارستان حرکت کرد
تهیونگ بخاطر راضی کردن آن مرد مغرور خیلی خوشحال بود
به بیمارستان رسیدند و پیاده شدند
-انتظار زیادی ازم نداشته باش
+همین که اومدی خیلی خوبه
جونگکوک پوزخندی زد و به داخل بیمارستان راه افتادند
و وارد اتاق پیرمرد شدن+اقای جئون
پیرمرد سرش را برگرداند و با دیدن جونگکوک شوکه شد و ناگهان اشک در چشمانش حلقه زد
*پ... پ... س... سررم
جونگکوک اخمی کرد
+دیدین بالاخره به قولم عمل کردم جناب جئون
پیرمرد با دستانش اشکهایش را پاک کرد*ممنون پسرم
*بیا بغلم جونگکوک
-ازم بیشتر از این نخواه فقط به اصرار این پسر لجباز اومدم به دیدنت الانم کار دارم میخوام برم
*همین که اومدی برام یه دلگرمیه و جای امیدواری داره برای آینده
-این فکرا رو از سرت در بیار
و از اتاق خارج شد
تهیونگ به پیرمرد لبخندی زد و پیرمرد هم متقابلا لبخندی زیبا به او زد و با چشمانش از او قدردانی کرد
تهیونگ از اتاق خارج شد+خیلی ممنونم ج...
جونگکوک حرف او را قطع کرد
-لوکیشن خونتو بفرست شب میام دنبالت لباس خوب بپوش و به خودت برس مهمونی مهمیه
+ب.. باشه
و جونگکوک تهیونگ را در بهت رها کرد و سوار ماشینش شد و صدای جیغ لاستیکش تهیونگ را به خود اورد...
****

KAMU SEDANG MEMBACA
Lost |kookv|
Fiksi Penggemarوانشات گمشده تهیونگ نویسنده ای که با نوشتن داستان زندگی پیرمردی وارد ماجرای زندگی گمشده ی او میشود... ژانر: رمنس ،انگست کاپل:کوکوی کاری از چنل تلگرام: kookvmoment نویسنده: مائده