نویسنده آلیس صحبت میکنه
امیدوارم حالتون خوب و سلامت باشید ستاره های قشنگم.
اما دلیلی که من شروع کردم به نوشتنش این بود که اول از همه یه فیک کوتاه نوشته باشم. دوم اینکه برای سرگرمی و تفریح وسط ذهن آشفته ام برای نوشتن فیک دیگه ام بود (seconds of hope) اگر نخوندیدش بهش یه سر بزنید شاید خوشتون اومد و ادامه اش دادید. سوم اینکه توی این فیک دارم تمام سعیم رو میکنم تا قلم بهتری داشته باشم. یک جور تمرین برای قوی تر شدنقلمم هست.به هر حال امیدوارم شما هم از خوندنش لذت ببرید و دوستش داشته باشید.ممنونم که داستان پر از نقصم رو میخونید و وقت با ارزشتون رو پاش میذارید.
قدم اول :اون بالاخره برگشت
گلهای پرپر شده رو با نوک کفشای براق و جدیدی که دیروز گرفته بود از روی زمین کنار زد و سعی کرد همچنان به گرمایی که از اون آفتاب تیز روی صورتش ساطع میشد بی توجه بمونه..
لبخند بی جونی روی لبهاش شکل گرفته بود و موهای مرتب شده ی یک ساعت پیشش، از شدت گرما روی پیشونی مرطوبش چسبیده و رو به ژولیده شدن بود.. باد ملایمی که گاه و بی گاه به سراغ تن و صورتش میرفت باعث میشد چشمهاش رو ببنده و دوباره باز کنه.
دستهای خیس و عرق کرده اش رو پشت کمرش گره زده و انگشتهای کشیده اش رو به بازی مضطربی دعوت کرده بود..
چشمای براق اما خمارش اصلا تلاشی برای پیدا کردن صاحبین جشن نمیکرد و فقط خیره به همون گلبرگای مچاله شده ی زیر پاش مونده بود.
_اونا خوشحال به نظر میان!!
اما شانس باهاش یار نبود.
با شنیدن صدای آشنا تنش از ترس لرزید و مردد به عقب برگشت..خودش بود..با اون کت و شلوار مشکی براق و خوش دوخت..با اون موهای پر کلاغی رو به بالا حالت داده شده..همون عطر تلخ و تیز آشنا اما این بار غلیظ تر نزدیک تر..و حقیقی تر از اون شیشه های خالی از ادکلن های به جا مونده. با اون چشمای درشت وحشی اما مهربون،بعد از گذشت 5 سال بالاخره اومده بود. توی فاصله ی چند متریش ایستاده بود.
با لبخند مجذوب کننده اش نگاهش میکرد و اون چال گونه اش رو دوباره براش سخاوتمندانه به نمایش گذاشته بود..همون چال گونه ای که خیلی زیبا و پر غرور به بکهیون خاطرات رو یاد آوری میکرد .خاطرات پر از بوسه هایی از جنس لبهای باریک پسر کوچکتر بر روی چال گونه ی پسر بزرگتر..!!
نگاهش از چهره ی کسی که حالا بعد از گذشت چند سال کاملا مردونه شده بود روی بدن عضله ایش سر خورد. پاهای کشیده اش به خوبی درون اون شلوار نشسته بود و پیراهن سفید چسبون زیر کت و دو دکمه های اول که باز شده بودن به خوبی سینه ی پهن و برنزه شده اش رو به نمایش میگذاشت .رگ های بیرون زده پشت دست هاش که تا انگشتهاش امتداد داشتن وسوسه انگیز بنظر میرسید..نگاهش بالاتر رفت و دوباره به اون چهره خیره شد..تمام این آنالیز کردنها کمتر از ده ثانیه برای چشمهای باهوش بک کافی بود تا تمام تغییرات مرد روبروش رو به وضوح احساس کنه..اما...اما برای قلب دلتنگش هم همینقدر کافی بود؟
_فکر میکنم همینطور باشه..
درست بود احوال پرسی در کار نبود. بکهیون قرار نبود بعد 5 سال توی آغوش معشوق سابقش فرو بره و فشرده بشه قرار نبود خوش آمد گویی عاشقانه ای در پیش باشه. خوش آمد گویی مثل اوه چانیول شی دلم برات تنگ شده بود..!!
ESTÁS LEYENDO
❤︎𝑴𝒀 𝑳𝑶𝑽𝑬❤︎
Romance~my love~ Author : alice Couple: Chanbaek Genre: Romance, Drama, smut روزای آپ: نامنظم فیک کوتاه ~معشوق من~ پارک چانیول، بیون بکهیون..دو پسری که عاشقانه هم رو میپرستیدن..ولی مرور زمان باعث شد تغییراتی توی زندگیشون به وجود بیاد، پدر چانیول،و مادر بک...