*هشدار..این قسمت حاوی صحنه های اسمات است.*
_من همه چیز رو خراب کردم در صورتی که فکر میکردم تمام کارهایی که میکردم درست بودن..
و لحظه ای که باید کنارت میموندنم نبودم بکهیون..
زخمای روی بدنت چیزی نیستن که تو بتونی دردش رو از بین ببری..
و این همه زجری که من به تو دادم چیزی نیستن که حتی اگر روزی تو من رو ببخشی من خودم رو ببخشم..
هر بار که به این زخمات نگاه کنی دردش رو مثل همون روزهایی که زخمات تازه بودن حس میکنی..
من خراب کردم...بدجور..
من ترسو بودم..
و حالا هم این ترسو دوباره داره میره..
اما بدون همه ی تصوراتی که توی ذهنت بوده اشتباه بود..
گرچه گفتنش هیچ چیزی رو درست نمیکنه..
من همیشه دوستت داشتم..
و هیچوقت بخاطر اینکه ازت سواستفاده کنم نیومدم سمتت.
اومدم سمتت چون حسی بهت داشتم..
هیچوقت از رابطه امون به کسی نگفته بودم..
نه بخاطر اینکه خجالت بکشم..و یا از لمست چندشم میشد.
بخاطر اینکه نمیخواستم اون ادمای عوضی پشت سرت چیزی بگن..
بکهیون من دوستت داشتم ..
اینو میگم چون میخوام بدونی اون موقع دوستت داشتم..
و الان دیوانه وار عاشقتم..
و حتی لیاقت اینکه این حس رو بهت داشته باشم، ندارم
من میرم ..
5 سال گذشته شاید راهی داشتم برگردم..
اما اینبار حتی اگر تو راه رو به من بدی من نمیتونم برگردم..
نمیتونم این زخمهایی که یادگار درد من به تو هست رو ببینم..
من قدرت این رو ندارم..
نمیتونم ببینم بخاطر من بخودت آسیب زدی.
این..مثل..مثل مرگه..بکهیون احساس میکرد این بار واقعا میخواد بخنده...
چانیول حتی حاضر نبود دیگه ببینتش چون دیدن بدنش بهش درد میداد..
و خودش درد کشیده بود یک عالمه درد کشیده بود و چانیول حتی نمیخواست ببینه..خندید اونقدر بلند خندید که چانیول احساسشرم رو درون کل وجودش احساس کرد..
دست بکهیون رو روی سرش احساسکرد که موهاش رو نوازش میکنه..
حتی نمیخواست سرش رو بالا بگیره و بهش نگاه کنه..
قدرت این کار رو نداشت. بکهیون توی حال خودش نبود..
الان هیچ کدوم از کارهاش منطقی نبود.._حداقل جرعت این رو داشته باش که یکم قول به دروغ بدی که کنارم میمونی و این زخمارو التیام میبخشی.
صداش رو شنید...
بکهیون فکر میکرد دوست نداشت قول بده که کنارش میمونه؟
اون الان توی تمام وجودش آتیش بود که باعث تمام این اتفاق ها شده بود
چانیول فقط رفتنش خواسته ی خودش بود..تمام اتفاقات ناخواسته بودن..و حالا این وضعیت به وجود اومده بود که از حد توانش خارج بود.._این زخما به دست من درست میشن بکهیون؟
سرش رو پایین تر انداخت و تماس دست بکهیون با موهاش قطع شد..
_خودم هم دیگه نمیدونم..که میشه یا نه..
نیشخندی زد..معلوم بود که نمیدونست..
الان هیچکدومشون جای درستی قرار نگرفته بودن..
این رابطه از همون اول هم جای درستی نبود..
ESTÁS LEYENDO
❤︎𝑴𝒀 𝑳𝑶𝑽𝑬❤︎
Romance~my love~ Author : alice Couple: Chanbaek Genre: Romance, Drama, smut روزای آپ: نامنظم فیک کوتاه ~معشوق من~ پارک چانیول، بیون بکهیون..دو پسری که عاشقانه هم رو میپرستیدن..ولی مرور زمان باعث شد تغییراتی توی زندگیشون به وجود بیاد، پدر چانیول،و مادر بک...