~09~

647 169 283
                                    

چند روز بعدی برای کیونگسو خیلی سخت گذشت.

در ظاهر چیزی تغییر نکرده بود. جونگین همچنان سردبیر مجله ووگ بود و کیونگسو دستیار دومش. هرروز با حجم زیادی از بار کاری پرشده بود و حتی وقت نفس کشیدن هم نداشتن.

اما اون یه چیزی رو می‌دونست که هیچ کس دیگه‌ای ازش خبر نداشت. پشت این اتفاقات ظاهری که همه می‌دیدن خیلی چیزها عوض شده بود. چون جونگین حرف‌هایی بهش می‌زد که هیچ رئیسی نباید به کارمندش می‌گفت. چون کیونگسو چیزهایی رو حس می‌کرد که قرار نبود حس کنه. چون یه دفعه همه چی تو دنیای کیونگسو زیر و رو شده بود و تو اون دفتر کار سفید رنگ، اون هیچ کاری از دستش برنمی‌اومد که در این مورد انجام بده.

تنها کاری که می‌تونست بکنه این بود که این فکرها رو به ته ذهنش هل بده و خودش رو با کارش سرگرم کنه. باید جواب ایمیل‌ها رو می‌داد، کلی تماس می‌گرفت و برنامه عکاسی‌ها رو هماهنگ می‌کرد.

کار زیادی برای انجام دادن داشت.

اما بازم هربار که جونگین از درهای شیشه‌ای دفترش بیرون می‌اومد یه احساس عجیبی توی سینه‌اش می‌پیچید، که همه چیز رو بهش یادآوری می‌کرد.

و اون احساس عجیب باعث می‌شد همه چی براش پیچیده‌تر بشه. چون حالا اون به جونگین نزدیک‌تر شده بود. چون حالا افکار و احساساتش رو باهاش شریک شده بود. چون صداقتش رو پذیرفته بود و چون بهش یه شانس داده بود، به خودشون.

اما همه اینا فقط پشت درهای بسته وجود داشت، فقط بین خودشون دوتا.

این ارتباط، چیزی رو توی دفتر عوض نکرده بود. جونگین هنوز کار خودش رو داشت و کیونگسو و سهون و بکهیون هم کار خودشون رو انجام می‌دادن. همه‌اشون مسئولیت‌های خاص خودشون رو داشتن.

اگر هم چیزی عوض شده بود، اون خود کیونگسو بود، که سرکار به همه چی حساس‌تر شده بود. نگاه‌های معذب به اطرافش می‌انداخت، نمی‌تونست جملاتش رو درست و بدون لکنت بگه و نمی‌تونست حتی مستقیم تو چشم‌های رئیسش نگاه کنه.

جونگین اون روز به محض اینکه وارد دفتر شد گفت: «می‌خوام که همه آماده سازی‌ها برای فتوشوت برلین رو متوقف کنید.» کیونگسو سر جاش صاف ایستاد و به صورت کلافه رئیسش نگاهی انداخت. نمی‌دونست الان مخاطب حرف جونگین، خودش بود یا سهون. اما به هرحال فرقی هم نداشت. جونگین ادامه داد: «ایمیلی از طرف انتشاراتشون برام اومده که افزایش بودجه برای شماره مجله مربوط به سالگردشون رو قبول نکردن. اینطوری نمی‌شه انجامش داد. این موضوع مهمیه، تو اولین فرصت یه جلسه باهاشون ترتیب بدین.»

همونطور که جونگین مشغول حرف زدن بود کیونگسو از جاش بلند شد تا کت و کیفش رو از دستش بگیره.

ـ اگر می‌شه امروز اون جلسه رو برگزار کرد، تمرین رو بذارین برای فردا. دعوت مهمونی شَنِل رو قبول کنید و براشون جواب مثبت رو بفرستید. اگه می‌تونید اون مصاحبه با ماری کلیر رو هم کنسل کنید چون اصلاً دلم نمی‌خواد انجامش بدم.

The Devil Wears GucciTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon