~06~

664 189 184
                                        

کیونگسو نمی‌تونست نگاهشو از کلمات رو صفحه بگیره. کلمات کوچیکی بودن، اما معنی‌های زیادی پشت این کلمه‌ها وجود داشت. با کلی فکر گفته شده بودن. احتمالاً دفعه‌ی پنجم یا ششمی بود که داشت مصاحبه‌ی جونگین رو می‌خوند. و با هربار خوندن متوجه می‌شد که دفعه‌ی قبل یه چیزی رو جا انداخته بود. یه چیز کوچیک. اما با این حال هزاران معنی پشتشون بود.

زمانی که مجله رو بست و نگاهی به جلد رو مجله انداخت و نفسشو بیرون داد. تو عکس روی جلد لبای جونگین کمی از هم باز شده بود، موهاش که توسط باد به بازی گرفته شده بود، و دستش به همراه انگشتای زیباش که نصف صورتشو پوشونده بود. گل‌های قاصدک کوچیک زرد رنگی از بین انگشتاش معلوم بود. نگاه تو چشماش شهوانی بود، انگار که با نگاهش داشت طرف مقابلشو وادار می‌کرد تا عاشقش بشه. نگاهش مصر و چالش برانگیز بود.

کیونگسو آهی کشید. شاید کیم جونگین خیلی بیشتر از اونی که کیونگسو فکرشو می‌کرد حالیش بود. خیلی زیادتر. حداقل با توجه به اون مصاحبه و طوری که خودشو توصیف کرده بود می‌شد اینطوری برداشت کرد. نمی‌دونست تمام اون حرفا واقعی بودن یا ویراستارا بعضی قسمتا رو تغییر داده بودن تا بیشتر تاثیرگذار به نظر برسه. البته از اونجایی که جونگین خودش هم یه ویراستار بود شک داشت که همچین کاری کرده باشن.

در با صدای بلندی باز شد و باد سردی که از سالن اصلی وارد دفتر شد باعث شد تا کیونگسو همونطور که مجله رو کنار می‌ذاشت به خودش بلرزه. تظاهر کرد که تا الان به جلد رو مجله خیره نبوده. البته به خاطر احمق بودن خودش ریشخندی زد. اون تو ووگ کار می‌کرد. حالا مثلا چی می‌شد اگه یکی وارد دفتر می‌شد و یه مجله‌ی ووگ رو رو میزش می‌دید. به جای اینکه خودشو سرزنش کنه بالا رو نگاه کرد و بکهیونی رو دید درحالی‌که لباش آویزون شده بود با دو تا چوب لباسی وارد دفتر شد.

«کدوم یکی؟» کیونگسو گیج به طراح که دستاشو بالاتر گرفته بود و دو تا پیراهن مختلف ازش آویزون بودن نگاه کرد.

ـ چی؟ دارین بین این همه آدم نظر منو می‌پرسی؟

ـ خب من که کسی رو این اطراف نمی‌بینم پس باید با همینی که هست بسازم.

کیونگسو دهنشو بست و دوباره به دو تا کت نگاه کرد. یکی از کت‌ها به نظر سنگین م‌اومد، رنگ روشن بژ بود. جلوش جیب داشت و آستیناش بلند بود. در واقع زیادی هم بلند بود. کیونگسو فکر کرد که اگه قرار بود خودش همچین کتی رو بپوشه مطمئناً آستیناش تا رو زانوهاش می‌اومدن. اون یکی دیگه ساده‌تر بود. رنگش مشکی بود. روش روزنه‌های روشنی وجود داشت. درست گفته بود؟ گل‌های قرمزی روش گلدوزی شده بود که با رنگ مشکی کت در تضاد بود. چشماش چند لحظه رو کت ثابت موند. ذهنش خیلی سریع به سمت جونگین رفت و اونو در حالی تصور کرد که این کتو پوشیده بود، درحالی‌که سینه‌ی برنزه و پکش از زیر پارچه دیده می‌شد. لعنت به چین و لعنت به لحظه‌ای که کیم جونگین بدون هیچ لباسی در سوییتش رو باز کرده بود. از اون موقع تا الان روزی نبوده که کیونگ بهش فکر نکرده باشه. گلوشو صاف کرد و قبل اینکه با سرش به اون کت مشکی اشاره کنه سعی کرد تا اون تصویر رو از ذهنش دور کنه.

The Devil Wears GucciWhere stories live. Discover now