هیچ تشکر و یا "دستت درد نکنهای" و یا "خیلی زحمت کشیدی"ای در کار نبود. تمام این قضیه که کارشو به نحو احسن انجام داده بود، درحالیکه باید با دستورات و اوامر رئیسش هم سر و کله میزد، کاملاً نادیده گرفته شده بود.
قبل اینکه تو کارای دیگهای غرق بشه که باید قبل از مراسم اعانه انجام میشدن، آهی از ته دلش کشید. حالا که حرف از مراسم اعانه شد، تا حالا ندیده بود مردم اینقدر سخت کار کنند -حتی یک هفته قبل امتحانات کالج هم به این شلوغی و پر مشغلهای نبود- طراحها هرپنج دقیقه یه بار تماس میگرفتن، منتقدای مجلههای مد و فشن قراراشونو تنظیم میکردن و خبرنگارایی هم بودن که تماس میگرفتن تا برای ورود به مراسم کارت ورود بگیرن. کیونگسو سرگیجه گرفته بود، چون خودشو سهون باید ترتیب همهی این مسخرهبازیها رو میدادن. از اینکه صبح زود از خواب بیدار بشه بیزار بود، چون میدونست چی سرکار انتظارشو میکشه. و حتی این نکته هم که میتونست برای یک لحظه هم که شده جونگینو ببینه، هیچ انگیزهای بهش نمیداد. طرف واقعاً جذاب بود، درسته، اما یه عوضی تمامعیار هم بود و برخلاف اون فانتزیها و تصوراتی که کیونگ اون اولا ازش داشت، احساسی که این روزا با دیدن رئیسش بهش دست میداد فقط ترس بود و تلخی خاصی تو دهنش.
کیونگسو ازش خوشش نمیاومد. نه بعد از اون جریان فاجعهبار دعوتنامهها، حتی یک ذره هم دوستش نداشت.
اگرچه که با این مراسم اعانهای که قرار بود برگذار بشه، کیونگسو نگرانیهای دیگهای داشت که باید بهشون رسیدگی میکرد، مثلاً باید مطمئن میشد که فقط رز قرمز وسط گلهای دیگه گذاشته بشه، و یا کیک فقط و فقط با توتفرنگی تزئین شده باشه.
خب اینم از صدقهسری رئیسش بود و اون دستورات مسخرهاش!
ـ اما پس شکلات چی--
ـ نه، جناب واقعاً بهخاطر این مزاحمت و زحمتی که بهتون دادم متاسفم، اما ظاهراً جناب کیم جونگین نظرشونو عوض کردن!
ـ اصلاً متوجه هستین چی میگین؟ ما کمتر از 24 ساعت وقت داریم تا--
ـ میدونم جناب. من واقعاً متاسفم که تو تایم به این کوتاهی خبرتون کردم.
کیونگسو احساس بدی داشت. برای هرکسی که تا حالا با جونگین کار کرده بود و قرار بود در آینده باهاش کار کنه.
ـ با این حال میشه ترتیبشو داد درسته؟
ـ بله میشه. اما اینو بگم که هزینهاش بیشتر میشه.
« هزینهاش اصلاً مهم نیست.» کیونگسو با اعتماد به نفس گفت. چیزی که این روزا یاد گرفته بود این بود که آدمایی که اهل مد و فشنن قطعاً پولدار هم هستن، اینقدر زیاد که خرج چیزای مسخره کنن. مثل کیکایی که از اتاق نشیمن کیونگ هم بزرگتر بودن، و یا اجاره کردن موزههای مختلف برای مراسمای رقص مسخرهاشون. همهاش ادا و تظاهر بود.
BINABASA MO ANG
The Devil Wears Gucci
Fanfiction「 ꕥ」┊Author: jongnugget 「 ꕥ」┊Translator: Yasi🌸 「 ꕥ」┊Name: The Devil Wears GUCCI 「 ꕥ」┊Couple: Kaisoo 「 ꕥ」┊Genre: Comedy, Romance, Smut, Fashion au 「 ꕥ」┊Description: از نظر کیونگسو هرلباس گرونتر از ۵۰ دلار اوت کوتوغ به حساب میاومد ولی انگار همکارای...