کیونگسو نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت و بعد نگاهش به طرف دیگه دفتر کشیده شد. به میز قدیمی خودش.
میزی که حالا خالی بود.
سعی کرد جلوی آهی که میخواست از بین لبهاش بیرون بیاد رو بگیره و دوباره نگاهش رو به صفحه کامپیوتر جلوش داد و فایلی که مشغول خوندنش بود رو بست. الان حدود یه ساعت بود که فقط داشت یه صفحه رو میخوند. مقالههای زیادی از مجلههای دیگه از طرف واحد روابط عمومی براشون فرستاده شده بود تا خونده بشن و تاییدشون کنن. مقالههایی که باعث میشد دلش بخواد خودش رو تو خونهاش حبس کنه و دیگه هیچوقت بیرون نیاد.
چشمهاش روی کلمهها میچرخید و سعی میکرد نگاهش به عکسهایی که توی مقاله بود نیفته. این فایل رو بست و یکی دیگه رو باز کرد. هنوز یه لیست طولانی از مقالههایی که باید چک میکرد داشت.
صدای جونگین به وضوح توی دفتر خالی پیچید: «دقیقاً به چه دلیلی چای من هنوز اینجا نیست؟» کیونگسو با شنیدن صداش تو جاش صافتر نشست و نگاهش از صفحه کامپیوتر به طرف رئیسش کشیده شد که حالا جلوی در منحنی شکلی که دفتر خودش رو از دفتر اصلی جدا میکرد ایستاده بود. نگاه جونگین روی میز خالی اون طرف دفتر بود و میشد عصبانیت و کلافگی رو توی صداش و حالت صورتش دید. با اخم اشارهای به میز کرد و بعد رو به کیونگسو پرسید: «این بچه کجاست؟ مُرده یا همچین چیزی؟»
کیونگسو نمیخواست بترسه اما دست خودش نبود. به تیونگ هشدار داده بود که باید عجله کنه.
و حالا مطمئناً قرار بود دخلش بیاد.
کیونگسو شونههاش رو بالا انداخت و سعی کرد تا جایی که میتونه لحنش رو بیخیال نشون بده: «امروز روز اولشه، یکم بهش آسون بگیر.»
ـ تو میدونی که من به کسی آسون نمیگیرم.
اوه آره، کیونگسو اینو خیلی خوب میدونست. نگاه دیگهای به میز خالی دستیار دوم جونگین انداخت و سرش رو به دو طرف تکون داد.
آروم زمزمه کرد: «آره میدونم.» و بعد به طرف جونگین چرخید که خیلی راحت به کنار در دفترش تکیه داده بود و بهش خیره بود. دیگه اثری از اون کلافگی که تا چند لحظه پیش توی نگاهش دیده میشد، نمونده نبود. کیونگسو وقتی متوجه شد جونگین چطوری بهش خیره شده نفسش توی سینهاش حبس شد. باید همه تلاشش رو میکرد تا حواسش بیشتر از این به خاطر اون چشمها پرت نشه و گفت: «یه سری مقاله برای تایید داریم، بیشترشون برای خبرگزاریهاست.»
جونگین هوم آرومی کرد، تکیهاش رو از روی در برداشت، میز رو دور زد و پشت صندلی کیونگسو ایستاد.
جونگین روی شونه کیونگسو خم شد و با حس عطرش زیر بینیش، کیونگسو لبهاش رو روی هم فشار داد. جونگین یهو خیلی بهش نزدیک شده بود و کیوگسو فقط لازم بود سرش رو بچرخونه تا بتونه نیمرخ رئیسش رو که داشت با دقت به مقالهها نگاه میکرد ببینه. جونگین دستش رو جلو برد، دستش رو روی دست کیونگسو روی موس گذاشت تا مقالههایی که روی صفحه کامپیوتر باز بود رو بالا و پایین کنه و کیونگسو با حس گرمی انگشتهاش روی دستش آه آرومی کشید.
YOU ARE READING
The Devil Wears Gucci
Fanfiction「 ꕥ」┊Author: jongnugget 「 ꕥ」┊Translator: Yasi🌸 「 ꕥ」┊Name: The Devil Wears GUCCI 「 ꕥ」┊Couple: Kaisoo 「 ꕥ」┊Genre: Comedy, Romance, Smut, Fashion au 「 ꕥ」┊Description: از نظر کیونگسو هرلباس گرونتر از ۵۰ دلار اوت کوتوغ به حساب میاومد ولی انگار همکارای...