Part 4=خاطرات تلخ و شیرین

111 28 26
                                    

- هولی شت!؟اونها اینجا چیکار می کنن؟!

جیسونگ تقریبا داد زد.

یک دفعه، کل سالن توی سکوت وحشتناکی فرورفت و همه حواسشون به مهمون های دم در رفت.بعد از چند ثانیه صدای پچ پچ سالن به گوش میرسید.

- مگه اینا با خانواده ی شما مشکل ندارن؟ پس چرا اینجان؟!

چانگبین سمت هیونجین،زمزمه کرد.

هیونجین که با حرف چانگبین از شوک خارج شده بود،آب دهنشو با صدا قورت داد. ولی چشم از کسانی که جلوی در بودن برنداشت.

- شما هم همون چیزی رو میبینید که من میبینم؟!

سونگمین با تعجب پرسید.

فلیکس هم برای اینکه مطمئن بشه خواب نیست. دستش رو از زیر دست چان در میاره و لپش رو با قدرت می کشه.

( چان برای اینکه فلیکس هیونجین رو نکشه، فلیکس رو توی بغلش گرفته بود.( پارت 3))

- آخ! واقعا واقعیه!! ( رو به هیونجین می کنه) پسر فکر کنم رسما اومدن، شخصا دارمون بزنن!

/ فلیکس، آروم بگیر. نمی تونن جلوی این همه آدم همچین کاری کنن.

چان سعی کرد فلیکسی که تو بغلش بود رو آروم کنه.فلیکس ادامه داد.

- چان تو اینها رو نمی شناسی! اینها هرکاری بخوان و هر کجا که بخوان انجام میدن و کسی هم جرات نمی کنه چیزی بگه!!!

چان حرف های فلیکس رو نادیده گرفت چون نمی خواست بذاره ترس بهش غلبه کنه، چون چان هم مثل بقیه از خانواده ی اسمش رو نبر می ترسید!

چان، رو به هیونجین، که هنوز چشماش رو از دم در تکون نداده بود گفت:

/ هی، هیونجین برو پیش خاله و عمو وایستا! نگاه! دارن میرن سمتشون. برو دیگه!

همراه با جمله ی "برو دیگه!" با دستش به پشت هیونجین ضربه زد تا شروع به حرکت کنه.

خوشبختانه هیونجین به خودش اومد و رفت کنار پدر و مادرش ایستاد و با هم به سمت خاندان سیاه رفتن.

هر قدمی که بر می داشتند، ضربان قلب هیونجین بالا می رفت و صدای پچ پچ سالن زیاد تر می شد.

بلاخره به 20 سانتی متری اونا رسیدن.

هیونجین نه تنها تونست ساکت شدن سالن رو بفهمه بلکه حتی حس کرد که دوستاش، آب دهنشون رو قورت دادن از ترس.

هیونجین درست روبه روی جئون و جونگین وایستاده بود. نمی دونست الان خوشحال باشه یا ترسیده.

نگاهش رو به جونگین داد، کسی که تقریبا دو سال می گذشت که ندیده. اون واقعا خوشگل شده بود!

محو تماشای جونگین بود، داشت به سوالش فکر می کرد که جنسیت دوم جونگین چی می تونه باشه.حدس میزد امگا ولی خب هیچی از خاندان یانگ بعید نبود.

Enemy LoveWhere stories live. Discover now