Part 15 =😐 آدم های معمولی

132 23 34
                                    

💢ادیت نشده💢

.

.

.

.

.

.

.

/ اههههه..... محکم ترررر.... اههههه یونگیییییی

با ناله ی جیغ مانندی هر دو خالی شدن.

یونگی با چشم های خمار به جیمین که نفس نفس میزد زل زد. بعد چند دقیقه که آروم شدن از جیمین بیرون کشید که مساوی شد با ناله ی جیمین.

/ اوممممم....

بلند شد و به سمت حموم رفت تا وان رو پر کنه بعد برگشت و جیمین رو براید استایل بغل کرد و به حموم برد.

وقتی جیمین داخل وان نشست چهرش از درد مچاله شد و شروع کرد به غر زدن.

/ یونگی عوضی ازت متنفرممممم. آخه چرا باید الان اون عضو کینگ سایزت فعال می‌شد؟همینمون کم بود که توی عمارت خاله همو بکنیم که به لطف اون دیکت اتفاق افتاد!!

یونگی در حالی که پشت جیمین توی وان مینشست با پوزخند گفت: بیبی یادت رفته کی ما رو کشوند بالا و شوگا ی عزیزم رو فعال کرد و می خواست ولم کنه به امان خدا؟! اینم برای تنبیهت!

جیمین با یاد آوری اینکه خودش شروع کننده بوده آروم گرفت و گذاشت یونگی کمرش رو ماساژ بده.

/ به هر حال! باید خودتو کنترل می کردی!

@ ببخشید که وقتی یه هلوی خوشگل و خوش مزه روم سواری و ناله می کرد نتونستم خودمو کنترل کنم!

با اتمام حرف روی مارکش رو بوسید و به سمت گوش جیمین حرکت کرد در اخر گاز ریزی از لاله ی گوشش گرفت و زمزمه کرد: نظرت درباره ی راند دومم چیه بیب؟

امگا که داشت تحریک می شد،برگشت و بوسه ای رو با همسرش شروع کرد.

کامل برگشت و پاهاش رو دوطرف پاهای یونگی گذاشت و درست روی عضوش نشست.در اخر دستاش رو دور گردنش انداخت و بوسشون رو عمیق تر کرد.

یونگی آهی کشید و دستاش رو روی باسن جیمین فشرد.

زباناشون در حال جنگ بودن که....

در زده شد و صدای مینهو از پشت در اومد.

/ ببخشید مزاحم میشم ولی عمو یانگ گفت صداتون کنم و خواهشا از کاندوم استفاده کنین من یه برادر یا خواهر دیگه نمی خوام! با تشکر! امور خاندان لی! و در آخر زود باشید همه منتظرن.

و با سرعت جت از اتاق زد بیرون چون مطلع بود الان مادرش جرش میده!

یونگی با اعصاب خورد شده بوسشون رو شکست و به جیمین شوکه نگاه کرد. کمی نگران شد.

@ بیبی؟خوبی؟

چهره ی جیمین لحظه ای از شوک دراومد و با عصبانیت به یونگی خیره شد.

Enemy LoveWhere stories live. Discover now