سوم شخصp.o.v
بوی ماری جوانا و سیگار همه جا پیچیده بود و کم کم داشت حالشو بهم میزد.در کوچه ی تنگ و تاریکی پیچید که تنها نور چراغ های قرمز روشنش ميکردن. مرد های گنده و هیکلی در انجا مشغوله حرف زدن بودن با دیدن فردی که وارد کوچه شد،همه ساکت شدن و با چشمانی حشری و پر از شهوت به بدن خوش فرم پسر خیره شدن.
پسر لعنتی به کسایی که اینجا رو ساخته بودن فرستاد به دلیل اینکه این بازارِ سیاهِ لعنتی، فقط یک راه خروج داشت اونم همین یک کوچه ی تنگ و تاریک بود که از قضا همیشه پر از آلفاها ی حشری بود.
بدون نگاه کردن بهشون سعی کرد به آخر کوچه برسه که اون آلفا های رومخ شروع کردن به آزاد کردن رایحه هاشون که این خیلی پسر رو عصبی می کرد.سعی کرد توجه نکنه و به راه خودش ادامه بده که با حرفی که از دهن یکی از آلفا ها در اومد از کوره در رفت.
* هی خوشگله!تو که تا اینجا اومدی نظرت چیه یه حالی هم بهمون بدی؟اگر تا آخرش دووم بیاری شاید یه پول گنده هم صاحاب بشی.
مرد آلفا این رو با یه پوزخند تحریک شده گفت و چشمانش رو روی باسن پسر فیکس نگه داشته بود.
پسر حالا که از کوره در رفته بود حتی خدا هم نمی تونست به داد تمام افرادی که در اون کوچه بودن برسه.
پسر، دست به کمر و با یک پوزخنده عصبی به سمت آلفا ها برگشت.
- عه!واقعا؟!چقدر بهم ميدی؟
پسر با هر کلمه به آلفا نزدیک تر ميشد و آلفا هر لحظه بیشتر تحریک میشد.
* هر چقدر دلت بخواد؟!تو فقط مال من بشو.
با جمله ی دومش دست کثیفش رو روی بازوی لخت پسر کشید.
- مثلا چقدر؟
پسر با لحنه تحریک کننده ای گفت و دستش رو از روی شلوار، روی دیکه تحریک شده ی آلفا کشيد.
* صد هزار دلار.
- متاسفم ولی من....
محکم دیک مرد رو فشار داد و بعد مرد روی زمین فرود اومد اما پسر دیکش رو ول نکرد و با حرص حرفش رو ادامه داد.
- اینقدر ارزون نیستم تا بزارم آدم های کثیفی مثل شما ها بهم دست بزنن!
دستش رو بعد از فشار محکمی، از دیک اون مرد جدا کرد و با اسپری کوچک الکلی که داشت،دستش رو ضد عفونی کرد و با انزجار به آلفا های توی شوک نگاه کرد.
مرد آلفا که حالش کمی بهتر شده بود.رو به افرادش فریاد زد:بی مصرف ها بکشینش!!!!
امگا با پوزخند سرگرم کننده اي به آلفا هایی که با احتیاط بهش نزدیک میشدن،نگاه کرد.
انگار جو داشت هیجان انگیز میشد و اون این رو دوست داشت.
یکی از آلفا ها به سرعت سمتش هجوم برد.پسر سریع جاخالی داد و الکل رو توی چشم هاش اسپری کرد و محکم با زانو به شکم آلفا ضربه زد.آلفا با فریاد از روی درد عقب نشينی کرد و سفت با دستش شکمش رو گرفت و کمی خون روی زمین توف کرد.
YOU ARE READING
Enemy Love
Romanceخلاصه: این داستان در دنیا ی امگاورس اتفاق میفته ولی کمی فرق داره در این دنیا امگا ها تقریبا هم سطح آلفا ها هستن و مقام نسبتا برابری دارن و خب در داستان بیشتر توضیح خواهد شد دو خاندان قدرتمند یانگ و هوانگ(خب راستش این دو خانواده دقیقا برعکس هم هستن ی...