Part 13= زنِ اعزرائیل

97 23 4
                                    

رکسی دوباره نشسته کاور زده🤦‍♀️

----------------------------------------------------------------------------------------------------

-ادامه ی فلش بک پارت قبل-

*حالا نوبت میرسه به هیونجین و هانا، ادامش رو پدرتون توضیح میده.

همه ی نگاه ها سمت سایمون که کنار نادیا نشسته بود،رفت.

:خب هیونجین، خودت میدونی که من اینقدر دست و دل باز نیستم بی دلیل بهت شرکت H-TEC(هوانگ تکنولوژی) رو بدم.

هیونجین که می دونست این مسئله خیلی مشکوکه،چشم هاش رو نازک کرد تا بفهمه پدرش چه نقشه ای داره.

: این کارم یک ربطی به خلع سلاح کردن هوانگ داره چون خیلی مشکوک میشه خودم این کار رو بکنم، همچین کاری کنم.تو خواهرت رو میبری به شرکت و به یک دلیل که از خودتون درمیارید،هانا رو میبری به اتاق کنترلِ اصلی.همه ی کارکنان رو بیرون میکنی و اونا باید گوش کنند چون تو رئیسی. ولی!ولی! حواست باشه امکان داره جاسوس های پدربزرگت هم اونجا باشن.حواستون رو خوب جمع کنید!!این از مسئولیت هیونجین میریم برای هانا.از اونجایی که کسی شک نمی کنه که نوه ی معصوم خانواده یک هکر باشه تو باید وارد سیستمِ اصلی بشی و یک برنامه برای غیر فعال کردن اسحله ها درست کنی که وقتی جنگ شروع شد بتونی سلاحاشون رو قطع کنی.اوه!داشت یادم میرفت!یه نمه هم فضولی کن ببین کجا دیگه وسایل دارن و .... اوکی دخترم؟

= باشه بابا.

: تو هم متوجه شدی پسرم؟

- بله متوجه شدم.

هیونجین از اون اول هم میدونست پدرش به همین سادگی اون شرکت رو بهش نمیده. پس زیاد تعجب نکرد فقط کمی استرس داشت که لو برن.

توجهش به سمت جک بگشت تا ادامه ی نقشه رو بفهمه.واقعا کنجکاو بود بدونه چطوری می خواستن یانگ ها رو خلع سلاح کنن!؟

جک دوباره شروع کرد صحبت کردن.

* خب از اونجایی که یانگِ بزرگ(منظورش پدرشه) به این سادگی خر نمیشه باید رامش کنیم و حواسش رو پرت کنیم.برای این کار ما نیاز به زنه عزرائیل داریم که....

اومد ادامه بده که جئون پرید وسط حرفش.

= اون که تو زندانه؟!

جک عصبی از اینکه حرفش قطع شده.چشم غره ای مرگ بار به جئون رفت. جئون ساکت شد و سعی کرد نگاهش رو منحرف کنه.

جک ادامه داد: منم میدونم تو زندانه پسسسس....جونگین و هیونجین تشریف می برید ایشون رو فراری میدید.

=/ چییییییی؟!

جونگین و جئون دو تایی داد زدن و تکیه شون رو از مبل برداشتن.دوتایی با چشم های گشاد شده به پدرشون خیره شدن.

Enemy LoveWhere stories live. Discover now