* I always hated hickeys all around my neck, but it was feelin' good so what the heck *
Hickeys around my neck ~ Audi Two
سلام سلام
لطفا ووت بدید و با این پارت مهربون باشین
بریم که داشته باشیم
________________
لیام از رنجرور سفیدش پیاده شد و انگشتاش رو توی موهاش کشید. همونطور که به سمت در ورودی خونه ی زین _ حالا همون خونه پدر و مادرش _ میرفت دستی به پیراهنش کشید و سعی کرد مرتبترش کنه.
دوباره نگاهی به سر و وضعش کرد، دوست داشت تمیز، زیبا و جذاب به نظر برسه، هرچند که نیازی به تلاش هم نبود و اون خدادادی این صفات رو داشت.
اما اون طرف در، زین آماده نبود...
موهاش نامرتب بود اما براش اهمیتی نداشت، شلوار خاکستری گشادی که پوشیده بود پر از لکه بود و بالا تنه اش برهنه بود، اما باید زودتر دست میجنبوند و آماده میشد چون نایل و شهید توی راه خونش بودند !
هیچ آمادگی نداشت، کاملا فراموش کرده بود که لیام قراره بیاد دنبالش و برن سر قرار، همون قراری که زین بارها بهش پاسخ منفی داده بود اما انگار لیام نمیخواست قبول کنه که زین نمیخواد که باهاش به جایی بره.
اگرچه لیام کاملا میفهمید که زین دوست نداره بیاد اما اون فقط جواب منفی تو گوشش نمیرفت و از رد شدن بیزار بود!
هرچند که شیش بار توسط زین رد شده بود.
لیام زنگ خونه رو فشار داد و با امیدواری منتظر بود که کسی که در رو باز میکنه زین باشه؛ اما متاسفانه یک زن در رو باز کرد...
زنی مو خرمایی با لبخندی گرم که حدود سی سال سن داشت. شبیه زین بود اما نسخه ی زن میانسالش.
دقیقا همون چشم ها و همون لبخند." سلام خانم مالیک. زین خونه است؟؟ "
لیام با لبخند جذابی پرسید.
تریشا با لبخند سری تکون داد و در رو کامل باز کرد و از لیام خواست که وارد خونه بشه.
" بیا تو عزیزم، اره توی اتاقشه. تو دوستشی؟؟؟ "
لیام با خوشحالی وارد خونه شد و همانطور که اطراف خونه رو نگاه میکرد، بوی شیرین وانیل رو استشمام کرد.
لبخند به لب داشت و از درون گرمای خونه رو احساس کرد.
" بله دوستشم. قرار بود باهم بریم بیرون، اما فکر میکنم که زین فراموش کرده! "
تریشا اخمی کرد و در رو بست.
به سمت جایی که لیام حدس میزد آشپزخونه باشه رفت. لیام چند قدمی رو پشت سرش رفت اما هنوز هم چشماش اطراف اون خونه ی دنج و گرم میچرخیدن.
YOU ARE READING
UNKNOWN (Z.M) Persian Translate (Completed)
Fanfictionزین : زندگی من عالی بود ، خیلی بهتر از عالی ! اما وقتی که تو شروع به تعقیب کردنم کردی زین : همه چی بهم ریخت زین : همه چی ... زین : اصلا ، تو کی هستی ؟ ناشناس : صدام کن پین Persian translate Cover by @callme_afsoon Translated by : Sun @sunset00q A...