سلااااام
اینم از پارت بعدی
شرطی نداریم ولی خب
دوست دارم که کامنتای این پارت رو بترکونین
ببینم چیکار میکنین ;)))
🥰😍___________
" کجا میبری منو ؟؟ "
زین کنجکاو پرسید و به لیام نگاه کرد.لیام پوزخندی زد؛ به جلو خیره شد و لبهاش و اروم لیسید.
زین نمیتونست جلوی خودشو بگیره و به لیام خیره نشه، اونجوری که لبهای سرخ و گوشتیشو با زبونش خیس می کرد و جوری که نگاهش به روبرو بود و رانندگی میکرد، باعث میشد پرواز پروانه هارو توی دلش حس کنه و دلش به هم بپیچه.
" وقتی رسیدیم میفهمی "
لیام کوتاه جواب داد و دنده رو عوض کرد.زین لباشو با ناراحتی بهم فشرد؛ کنجکاو بود بدونه که کجا میرن اما لیام جوابشو نمیداد.
حدود یک ساعت بود که تو ماشین بودن و هوا دیگه تاریک شده بود.
اون طرف قضیه لیامی بود که برنامه فوق العاده ای برای وقت گذروندن با زین ریخته بود و مطمئن بود که زین از جایی که میرن خوشش میاد.
در واقع پدر و مادرش سالها قبل یه پنت هاوس خریده بودن که حدوداً یه ساعت فاصله داشت، با اینکه کمی دور بود، اما پنت هاوس بزرگ و خوشگلی بود که دور تا دورش و درخت و دریاچه ای بزرگ احاطه کرده بود و میدونست مثل دفعه ی قبل زین از رفتن به اونجا خوشحال میشه.
البته از اخرین باری که لیام به اونجا رفته بود سالهای زیادی میگذشت؛ درست از وقتی که لیام بزرگ شد و توجه مادر و پدرش نسبت بهش کم و کم تر شد دیگه به اونجا نرفتند.
" هنوز نرسیدیم؟ "
زین با کلافگی روی صندلی چرخید و ناله کرد.اصلا دوست نداشت مدت طولانی رو توی ماشین، مخصوصا با سکوتی مسخره قرار بگیره.
همیشه دوست داشت وقتی سوار ماشین میشه با آهنگ های مختلف برقصه و تمام مسیر از موضوع های مورد علاقش تا چیز های که ازشون گله داشت حرف بزنه و وقتشو با خوشحالی بگذرونه؛ نه مثل الان که فضای ماشین ساکت ساکت بود و زین ناراحت تر از این نمیشد!
" خیلی سوال میپرسی، الان میرسیم "
زین سرشو تکون داد و از پنجره به بیرون خیره شد؛ اما اونها هنوز وسط ناکجا آباد بودن و غیر از چند تا درخت و مزرعه چیز دیگه ای دیده نمیشد.
واقعا کنجکاو بود بدونه که تعقیب گر عجیبش اون رو کجا میبره .
شاید نباید قبول میکرد که باهاش بیاد بیرون؟
چه کسی میدونست که چه اتفاقی قراره بیوفته؟
آهه... برای مرگ جوون بود و زندگی طولانی در پیش داشت؛ ای کاش زمان مرگش نرسیده باشه.
أنت تقرأ
UNKNOWN (Z.M) Persian Translate (Completed)
أدب الهواةزین : زندگی من عالی بود ، خیلی بهتر از عالی ! اما وقتی که تو شروع به تعقیب کردنم کردی زین : همه چی بهم ریخت زین : همه چی ... زین : اصلا ، تو کی هستی ؟ ناشناس : صدام کن پین Persian translate Cover by @callme_afsoon Translated by : Sun @sunset00q A...