take me home

538 167 99
                                    

* But no one shakes me like you do *

Take me home ~ cash cash

____________

با شنیدن صدایی که اسمش رو می‌گفت برگشت و به سینه ی پهن و محکمی برخورد کرد؛ نفسشو به ارومی رها کرد، سرش رو بالا آورد و با چشمای عسلیش به پسر قد بلند خیره شد.

نمی دونست چند دقیقه است که بهش خیره شده، اما با حس کردن دستی که مثل مار دورش حلقه شد به خودش اومد.

پلک زد و به بازوی بزرگی که دورش حلقه شده بود نگاه کرد؛ دوباره سرش رو بالا برد و در چشمانش خیره شد و توجهی به ضربان قلبش که تند شده بود نکرد.

توی کلاب بودن و اطرافشون دریایی از آدما بود، موسیقی با صدای بلندی پخش میشد، اما همه چی برای زین مبهم و تار بود، حتی به سختی میتونست متوجه موسیقی در حال پخش بشه!

نمی تونست به لمس و حرف بچه ها واکنشی نشون بده، سرش گیج میرفت و بیحال شده بود.
انکار که الکل مغزش رو از کار انداخته بود.

دهنشو باز کرد که حرف بزنه اما لیام زودتر جنبید و مانعش شد.

" من می‌برمت خونه!! "

زین سرش رو تکون داد و بدون هیچ تردیدی دنبال لیام راه افتاد.

لیام تمام مدت مراقب زین بود؛ دقیقا از زمان ورود زین به کلاب همراه لویی و بقیه دوستاش!

و چیزی که توی مدتی که زین رو نگاه میکرد متوجه شد این بود که زین مست، کمی دست و پا چلفتی و بیخیاله و دیگه اثری از خجالت درش نیست.

لیام دست تو دست زین از کلاب خارج شد و به سمت پارکینگ و ماشین خودش رفت.

زین چند تا سکسکه و آروغ زد و بعدش لبخند بزرگی زد و جلوی دهنشو گرفت.

لیام پوزخندی زد و سرش رو تکون داد، کلیدهاشو از جیبش در آورد و دکمه رو فشار داد تا قفل آئودی R8 مشکی رنگ جدیدش که والدینش بنا به دلایلی براش خریده بودند رو باز کنه.

ماشین بوق زد و چراغ هاش روشن شد. زین با ترس و وحشت و دهنی باز به ماشین جدید و براق جلوی چشماش خیره شد .

هوا تاریک بود اما نور مهتاب به روی ماشین می‌تابید و اون رو زیباتر کرده بود.

زین جلو رفت و دستش رو بالا آورد که لمسش کنه.
همیشه یک آئودی R8 میخواست، این اتومبیل رویاهاش بود! و حالا این ماشین به جای زین، مال لیام بود.

ناراحت و عصبانی از اینکه ماشین مال اون نیست ناله ای کرد.

لیام نگاهی بهش انداخت و پوزخندی زد، و به زین که به ارومی بدنه ماشین رو لمس میکرد خیره شد.

" ماشین رویاهات، درسته مگه نه؟ "

زین با چشمای براقش به لیام نگاه کرد، سرش رو تکون داد و دستش رو دوباره به آرومی روی ماشین کشید.

UNKNOWN (Z.M) Persian Translate (Completed)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt