Goofy & Mickey

516 127 121
                                    


شرط آپ پارت بعدی

این پارت : ۸۰ کامنت
پارت قبلی : ۵۰ کامنت

_____________

تریشا گونه زین رو بوسید و به سمت لیام رفت.
گونه هاش رو‌ کشید.

" مراقب پسرم باش، باشه ؟ "
با صدایی مثلا خشن و تهدید آمیز گفت.

زین چشماشو چرخوند و ناله ای کرد.

لیام ناله های زین رو نادیده گرفت و سرش رو تکون داد، لبخند شیرینی به تریشا زد و اون رو اروم به آغوش کشید و گفت:

" البته، همیشه مراقبشم "

تریشا لبخندی به لیام زد و دستی به شونه اش کشید و سرش رو با اطمینان تکون داد و به طرف پسرش چرخید.

" و تو، خوب رفتار کن و آدم باش ! "

با چشمانی ریز شده هشدار داد و یقه ژاکتشو مرتب کرد.

" خیلی خب باشه! بیا بریم لی، دوستت دارم مامان. "

زین تریشا رو بغل کرد و گونه اش رو بوسید.

" خداحافظ پسرا، خوش بگذرونین. صبر کن صبر کن، لیام عزیزم یه چیزی رو فراموش کردی! "

تریشا لیام رو صدا زد و به سمتش رفت، کاندوم هایی که تو جیبش بود و در آورد و به لیام داد.

لیام  با خجالت و گونه هایی که دیگه از این قرمز تر نمیشدن، سریع به زین نگاه کرد و کاندوم هارو گرفت  و خدارو شکر کرد که زین حواسش به این طرف نبود و داشت کوله شو توی ماشین می‌ذاشت و متوجه اتفاق بین خودش و مامانش نشد.

تریشا پوزخندی زد و با دیدن قیافه پریشون لیام، زمزمه کرد:

" ازش لذت ببرید، اما نه زیاد! مراقبت همیشه مهمه. "

شونه لیام رو فشرد و چشمکی زد و به سمت ماشین رفت.
طوری رفتار میکرد انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!

لیام لحظه ای همونجا ایستاد و به کاندوم های توی دستش خیره شد.

نتونست جلوی لبخندشو‌ بگیره..

تریشا معرکه بود!

واقعا تریشا رو دوست داشت، زیبا بود، صمیمانه رفتار میکرد، مثل اون پدر و مادر های سختگیر نبود و همه چی رو جدی نمی‌گرفت و سرگرم کننده بود، اون واقعا یه معجزه بود.

نگاهی به تریشا و زین انداخت که باهم صحبت میکردند، کاندوم هارو توی جیب پشت شلوار جینش گذاشت و به سمت ماشین رفت.

روی صندلی راننده نشست و کمربندش و بست و استارت زد.

به زین و مامانش که همدیگه رو بغل کرده بودن نگاه کرد؛ شاید فقط کمی حسادت میکرد، همیشه ارزو میکرد کاش  رابطه ی اونو و کارن هم همینشکلی بود...

UNKNOWN (Z.M) Persian Translate (Completed)Where stories live. Discover now