sleeping beauty

519 149 151
                                    

سلااام سلاااام
امیدوارم حالتون خوب باشه
بخونید و لذت ببرید :))

_________


زین با صدای پیامی که براش اومد از خواب نازش بیدار شد.

با ناراحتی ناله ای کرد؛ از هر چیزی و هر کسی که خواب قشنگشو به هم میزد متنفر بود.

بی اهمیت به اون صدا و پیام ها دوباره سر جاش دراز کشید و سعی کرد که دوباره بخوابه.

خواست دوباره بخوابه تا رویای دریک، پسرای هات، رنگین کمون و ماریجوانا ببینه اما دوباره تلفنش زنگ خورد و لرزید.

" به خاطر فاک "

غرید و چشماش و باز کرد، دستشو دراز کرد و گوشیشو برداشت.
آخه کی به این زودی بهش پیام میداد؛ لعنت بهش.

ساعت رو نگاه کرد با دیدن ساعت دو نیم بعد از ظهر
با عصبانیت نالید.
" خیلییی زوده "

چشماشو مالید رمز گوشیشو زد، با دیدن چهار تا پیام نخونده از لیام پوفی کشید و پیام هارو باز کرد.

دوباره چشماشو چرخوند و آهی کشید؛ درسته لیام جذاب بود، اما اگه زین رو تعقیب نمی‌کرد میتونست باهاش قرار بزاره!‌

زین بارها و بارها اینو از لیام درخواست کرده بود اما لیام هر دفعه اون رو رد میکرد و باعث میشد که شانس خودش در برابر زین کمتر بشه.

زین خودشم میدونست که به لیام زیادی فکر می‌کنه، از توجهی که لیام بهش میکرد خوشش میومد و از اینکه یکی هر روز و هر ثانیه اون رو تعقیب میکرد خوشحال بود !

ناشناس : هی، زیبای خفته

ناشناس : خوب خوابیدی کوچولو؟

ناشناس : نمیتونم برای دیدنت صبر کنم امروزو که یادت نرفته ؟؛)

ناشناس : دلم برات تنگ شده ؛)

زین دوباره چشماشو چرخوند و به خودش زحمت اینکه جواب بده‌ رو نداد.

دراز کشید و تلفنش رو کنار گذاشت، ناله ای کرد و پتو رو روی سرش کشید.

نمیدونست که لیام کی میاد دنبالش، اما باید قبل از اومدنش آماده میشد، چون اصلا دلش نمی‌خواست لیام دوباره وارد اتاقش بشه و اون آماده نباشه!

بعد از ده دقیقه دراز کشیدن زیر پتویی که روی سرش کشیده بود، بلند شد و پتو رو کنار زد و با ناراحتی وارد حموم شد.

دوش رو باز کرد و تا وقتی که بخواد وان پر از اب بشه به اینه نگا کرد، دستی به موهاش‌‌ کشید و باکسرش رو در اورد.

وارد وان شد و از گرم بودن آب و لذتی که به بدن خسته اش وارد شد ناله ای کرد. با اینکه سیزده ساعت خوابیده بود اما هنوزم به حد مرگ احساس خستگی میکرد.

UNKNOWN (Z.M) Persian Translate (Completed)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant