مدیر فروشگاه به بچه گربه های توی حیاط فروشگاه نگاه کرد...
هیچ وقت باور نمیکرد که روزی ...ساختمونی که خریده بود رو اینطور بازسازی کنه و تبدیل به یه فروشگاه کنه....
یه فروشگاه برای فروش بچه "گربه-انسان ها"...
درست طبق استاندارد ساخته شده بود...
طبقه پایین حیاط و مغازه ...
طبقه دوم دام پزشکی...
و طبقه سوم و چهارم هم تماما اتاق های کوچیک برای بچه گربه ها...
و طبقه اخر هم خونه کت گرل های بالغ فروشگاه بود...کت گرل هایی که فروش نرفته بودند یا فرار نکرده بودند...
بیشتر این بچه ها همینجا و از همین کت گرل ها متولد شده بودند...
و منتظر یه خانواده بودند تا اونها رو به فرزندگی بگیرن...
این شرایط طبیعیه...درست مثل هر فروشگاهی...چند تا کت گرل بالغ اینجا زندگی میکردند و سالی یک بار با کت بوی های خیابونی یا کت بوی هایی که صاحب داشتند و توسط صاحب هاشون به اینجا اورده میشدند تا نیاز هاشونو برطرف کنند، جفت گیری میکردند و بچه دنیا میاوردند...
این بچه ها...
کت بوی ها و کت گرل های بی صاحب و کوچولو...
آهی کشیدهمه اونها زیبا و با نمک بودند...
مخصوصا...
اون دوتا...با نگاه بهشون غمی روی دلش سنگینی کرد...
شش سال پیش... یه کت گرل باردار و به شدت زخمی رو توی خیابون پیدا کرد و به این فروشگاه اورد...
اون کت گرل...
خیلی زیبا ولی بی چاره بود...هیچ وقت درست نگفت چه بلایی سرش اومده بوده ولی...
یه دستش به شدت عفونت کرده بود...
طوری که دامپزشک فروشگاه اونو از کمی پایین تر از ارنج قطع کرد...
و بچه هاش...
اون کت گرل دوتا کت بوی کوچیک دنیا اورد...و خیلی زود تبدیل به یکی از کت گرل های مادر فروشگاه شد...
اما برخلاف بقیه کت گرلا...
مدام کنار بچه هاش بود و اونها رو ناز و نوازش میکرد
و فقط هم مادر همون بچه ها باقی موند...هیچ وقت از فروشگاه برای جفتگیری با کت بوی ها بیرون نرفت...
این یکم عصبانیش میکرد
اما از اونجایی که اون کت گرل زیبا ترین بچه گربه ها رو دنیا اورده بود که میتونست اونها رو با بالا ترین قیمت بفروشه... خب یکم بهش زمان دادبه هرحال به محض فروش اون بچه گربه ها کت گرل احتمالا برای جفتگیری بیرون بره...
پس زیاد نگران نبود...
ولی خب اون گربه سال پیش به طور ناگهانی از دنیا رفت...
و اون دوتا بچه...
بعد از یه عالمه مدت گوشه گیری تازه به این موضوع عادت کردن و برای بازی بیرون اومدن...
YOU ARE READING
catboy store
Fantasyسال ها پیش... فقط انسان ها و حیوانات روی زمین زندگی میکردند... انسان ها در راس بودند و حیوانات در طبقات پایین تر حیاط... بیشتر انسان ها به زندگی حیوانات اهمیتی نمیدادند... اونها رو شکار میکردند و به بردگی میگرفتند... تا اینکه... مادر طبیعت مجازا...