سافتها، وانشات ها و هورنی جات

فرشته!

+ برگرد ببینم پشتتو...
_ هوم؟
+ برگرد ببینم بال هاتو...
_ یعنی چی میو؟

برش گردوندم.وسط کمر و بین دو کتفشو نوازش کردم و شروع به بوسیدن جای بال های وسط کمرش کردم.از پشت بغلش کردم و سرمو تو گودی گردنش فرو بردم و آروم لب زدم : گالف؟ تو احیانا تو زندگی قبلیت فرشته بودی؟
آروم خندید و گفت : آدم ها تو زندگی قبلیشون میتونن هر چیزی باشن.چطور؟
: آخه من مطمئنم تو آدم نیستی.تو فرشته ای.میدونی چرا؟ چون فرشته ها موجوداتی هستن که همیشه به فکر بقیه ان.براشون نگرانن.براشون غصه میخورن و هر وقت که اونها از ته دل بخندن، فرشته ها هم میخندن. اونها خیلی پاکن و هیچ دلخوری از خودشون به جا نمیذارن.

دستشو از کنار بدنم به سرم رسوند و موهامو نوازش کرد : یعنی میخوای بگی چون با بقیه خوبم یه فرشته ام؟
: تو فقط فرشته منی چون وقتی که به دنیام اومدی باعث شدی آدم جدیدی بشم.قبل تو من فقط به فکر خودم بودم و برای خودم نگران بودم حالا وقتی که تو کنارمی میتونم نگران بقیه هم باشم.از یه آدم خودخواه و مغرور تبدیلم کردی به یه دلسوز.تو فرشته ای که اومدی تو زندگیم و با لبخندت تونستی آدم گرفته و تو داری مثل من رو سر به راه کنی.وقتی که وارد قلبم شدی مثل یه معجزه تمام زندگیم رو عوض کردی.یه رنگ و بوی خاص بهش دادی.کاری کردی از ته دل بتونم بخندم منی که خنده بلد نبودم.کاری کردی اونقدر قوی شم که برای دل کوچیکت سنگ صبور باشم.کاری کردی عوض شم این خودش کم کاری نیست.بال های جادوییت رو کجا قایم کردی عشق کوچولوی من؟!

و شروع کردم به قلقلک دادن پهلوها و شکمش.
خنده های از ته دلش شروع شد و باعث شد یه جون به جونهام اضافه شه.