این وانشات در واقع افتر استوری فیک مورد علاقه ام «افسرده تو» عه.عزیزایی که افسرده تو رو خوندن در جریان کامل این افتر هستند و عزیزایی که نخوندن اون رو به چشم وانشات ببینند تا داستان افسرده تو کامل تو صفحه آپ بشه... امیدوارم بتونم کلی قند تو دلتون آب کنم و دوستش داشته باشین....
___________________________________________
روی مبل داخل فروشگاه بزرگی که به اصرار کایا اومده بودیم، نشسته بودم و بطری آبمیوه بدست به تمام کت و شلوارهای داخل رگال های مختلفی که کنارم چیده شده بود، خیره نگاه میکردم.
هر از چند دقیقه ای کایا از داخل اتاقک پروف بیرون می اومد و به حالت مدلهای داخل فشن شو، دستش رو روی پهلوش میگذاشت و برام ژست میگرفت.
گاهی با انگشت اشاره میکردم که چرخ بزنه و پشت کت رو ببینم و گاهی هم همون اول کاری بهش اشاره میکردم که بهتره درش بیاره، چون اصلا تو تنش خوب نبود.
نمیدونم دقیقا چند دست کت و شلوار رو تن زد و در آخر یه کت و شلوار جذب و به شدت زیبا مورد پسند جناب قرار گرفت و بعد از در اومدن از اتاقک پروف روبروم قرار گرفت.
زیبایی بیش از حد کت و شلوار و پوست بی نقض و چشمای درشت کایا باعث شد همون اولین بار بهش علامت بدم که بهترین انتخاب رو کرده و کت و شلوار بیش از اندازه بهش میاد.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
چشمکی زد و با دو متر قد به بالا پرید و با دو خودش رو به اتاق پروف رسوند و چند دقیقه بعد از اتاق بیرون اومد و کت و شلوار انتخاب شده رو به فروشنده سپرد و کارت کشید و پولش رو حساب کرد.
آبمیوه به دست، درحالیکه تمام خریدهای آقا رو از این فروشگاه به فروشگاه دیگه با خودم میکشیدم؛ غرولند کنان به کایا که حالا به شدت نیشش باز شده بود، گفتم : مردک؟ من نمیدونم چرا آخه من باید با تو بیام خریدهای عروسیت رو انجام بدم؟ همه با زنشون میرن خرید نه با رفیقشون...واقعا دیگه نوبره این مسأله...الان میو از شرکت برمیگرده...خسته و کوفته...غذا نداره بخوره...بعد من با تو اومدم خرید کت و شلوار و این چیزها...واقعا بعضی وقتها فکر میکنم عقل تو سرت نیست کایا!
دستش رو به کمرم گذاشت و سمت فروشگاه اکسسوری فروشی هل داد و گفت : آقای دکتر؟ میشه اینقدر پز اون شوهرت رو ندی؟ خب دست من نبود که...اگه دست من بود عمرا با توی گنده دماغ می اومدم خرید عروسیم...چیکار کنم اشلی گفت بهتره تا قبل روز عروسی همدیگر رو نبینیم و همه چیز مثل سوپرایز باشه....
