زندگی شیرین(وانشات)

97 18 14
                                    

ریییییینگگگ ریییییینگگگ

گالف درحالیکه به سختی میتونست صحبت کنه، میو رو صدا کرد.

میو هم اول غلتی زد و آروم درحالیکه موهاش شاخ شده بود و پاچه شلوارش تا زانو بالا اومده بود، بیدار شد و روی تخت نشست.

آروم بوسه ای روی موهای خوش حالت گالفش زد و گفت : چشم عزیزم...بیدار شدم...

و از اتاق خواب خارج شد.

به آشپرخونه رفت و وسایل صبحانه رو چید.

گالف کمی بعد از خواب بیدار شد و یه راست به دستشویی رفت و بعدش سریع به اتاق ناتاشا رفت تا دوباره دختر کوچولوش برای رفتن به مهد کودک دیرش نشه.

گالف : سلااام دخترم....پاشو عزیزم صبح شده...

و پرده اتاق رو آروم کنار زد.

گالف : پاشو ببین خورشید خانوم بیدار شده و نشسته وسط آسمون هی هم میگه ناتاشای من چرا خواب مونده....

ناتاشا کم کم بیدار شد و روی تخت نشست و درحالیکه چشماشو با دستش میمالید

دستاشو از هم باز کرد تا پاپا گالفیش رو تو بغل بگیره.

ناتاشا : سلام پاپایی...

گالف دخترکش رو بغل کرد و بوسه ای به موهای نرم و ابریشمی ناتاشا زد : سلام عزیزم...پاشو دخترم برو دستشویی و بیا با ددی صبحونمونو بخوریم...

ناتاشا بدو بدو به سمت دستشویی رفت.

بعد از اینکه کارشو تو دستشویی انجام داد، درحالیکه با حوله صورتشو خشک میکرد به سمت آشپزخونه دوید و دستای کوچیکشو دور پاهای میو حلقه کرد و با خوشحالی فریاد کشید : سلااامممم ددییی صبححح بخییرر...

میو هم آروم ناتاشا رو روی دستاش بلند کرد و به آغوشش کشید و چندتا بوسه رو گونه های نرم دخترکش گذاشت : سلام دخترم...صبح پرنسسم بخیر...

بعد از خوردن صبحانه، گالف از داخل کمد کوچیک ناتاشا یه لباس دخترونه، شونه ی کوچیکش و چند تا کش مو و گل سر بیرون آورد.

میو هم کفش های کوچولوی سفید دخرکش که روش پاپیون کوچولویی بود رو با یه دستمال برق انداخت.

ناتاشا لباس لیمویی که روش کیتی بود رو با کمک پاپا گالفی پوشید و روبروی گالف نشست تا گالف موهاشو شونه بزنه و بعد خرگوشی ببنده.

بعد آماده کردن ناتاشا درحالیکه میو کوله زنبوری ناتاشا رو دستش گرفته بود رو به ناتاشا کرد و گفت : دخترم از پاپا خداحافظی کن تا بریم...دیرت میشه عزیزم...

ناتاشا هم محکم پرید بغل گالف و بغلش کرد.

گالف هم صورت کوچولوی ناتاشا رو غرق بوسه کرد و گفت : ناتاشا مراقب خودت باش... به حرف خانم میلن دقت کن...نقاشی بکش بعدم پاپا دوست داره نقاشیت رو ببینه... بعدم هروقت دلت برای پاپا و ددی تنگ شد کافیه به خانم مدیر بگی بهمون زنگ بزنن تا بیایم دنبالت، باشه عزیزم؟

ناتاشا هم سرشو به نشونه تایید تکون داد و کم کم از بغل گالف بیرون اومد و دست میو رو گرفت و برای گالف بای بای کرد.

میو هم برای گالف بوس هوایی فرستاد و ازش خداحافظی کرد.

گالف بعد رفتن میو و ناتاشا وسایل صبحانه رو جمع کرد و به کارهای کلاسش رسیدگی کرد.

بعد یه روز کاری، گالف ناهار رو درست کرد و میو و ناتاشا هم به خونه برگشتن.

ناهار رو در آرامش و درحالیکه ناتاشا داشت از اتفاقات امروزش داخل مهد صحبت میکرد و بارها میو و گالف بهش تاکید کردن که با دهان پر صحبت نکنه خوردن.

ناتاشا کم کم احساس خواب آلودگی داشت و چشمهاش روی هم می افتاد.

میو، ناتاشا رو بغل کرد و روی تختش گذاشت و در اتاق رو بست.

گالف هم درحال شستن ظرف ها بود که میو از پشت بغلش کرد و روی کمر و گردنش بوسه ریز میذاشت و دیکش رو آروم روی باسن گالف حرکت می داد.

گالف از شستن ظرف ها دست کشید و برگشت و دستاشو دور گردن میو حلقه کرد.

میو کاملا به گالف نزدیک شد بطوریکه دیک هاشون کاملا بهم نزدیک شده بود.

هر دو بوسه های خیس روی لبهای هم میذاشتن و میو کم کم شروع به خوردن و بوسیدن گردن گالف کرد و گالف برای اینکه صداش زیاد درنیاد ناله های آرومی میکرد.

میو : جونم کوچولوی من....برای ددی ناله کن...

گالف : آآآههه...آآ..هه...ددی..

میو که دید گالف بی قراری میکنه سریع بغلش کرد و به اتاق رفتن و در رو هم بست.

داخل اتاق میو لباسهای گالف رو در آورد و لباسهای خودشم کند و به گوشه ای پرت کرد و شروع کرد به بوسیدن و مارک کردن گردن و سینه های گالف.

میو : آآآههه...اینا خیلی خوشمزن...ایناااا...اینا مال خودمن.

گالف : ددی...آآآهههه...آآآههه

میو هم که دید گالف خیلی خوشش اومده به کارش ادامه داد و سریع دیک گالف رو وارد دهنش کرد و لیسید.

گالف : آآآههه...آآآههه.انگار رو ابرام...آآههه..ادامه بده میوو...

میو که متوجه شد گالف نزدیکه دیکش رو از دهنش در آورد و سریع پاهای گالف رو از هم باز کرد و بالشی زیر باسنش گذاشت تا بالاتر بیاد.

روی دیکش کاندوم کشید و لوب رو به سوراخ ملتهب گالف زد و آروم واردش شد.

نفس گالف به سختی میومد.

میو : آآهههه...تو...بعد این همه سال...هنوزم تنگی... آآآهههه....آآآآههه...عاشقشم...

گالف که بدنش عادت کرده بود و درد جاشو به لذت داده بود میو رو محکم به آغوش کشیده بود.

میو داخل گالف میکوبید و گالف هم در حال لذت بردن و ناله کردن بود که خیلی شدید تخلیه شد.

میو ضربه هاشو بیشتر و تندتر کرد و اون هم بعد مدت کوتاهی خالی شد و کاندوم رو درآورد و به سطل آشغال انداخت.

آروم گالف رو که در حال نفس نفس زدن بود بغل کرد و به حمام برد تا بعد یه دوش کوتاه استراحت کنن تا ناتاشا بیدار شه و به پارک برن...


**************************************


این وانشات اولین وانشات من بود که ساعت 4 صبح و تو بی خوابی نوشتمش و تو محل کار و درحالیکه مراجع داشتم، تایپ کردم اون هم با استرس... امیدوارم خوشتون اومده باشه ازش...!

سافتها، وانشات ها و هورنی جاتDonde viven las historias. Descúbrelo ahora