1

514 125 12
                                    

کافه

بای لو با رفیق هاش تو کافه باشگاهی ورزشی، که ونهان و ییبو اداره می کردن نشسته بودن. بای لو کسل به رفیق های ساکتش نگاه کرد و گفت :"بابایی کله داداشم رو با کلمه ازدواج سوراخ کرد یه ٱمگایی، بتایی، پیدا بشه راحت شه ییبو تو کسی رو می شناسی؟ "

ولی وقتی لو، دید که ییبو به حرفاش گوش نمیده دستش رو محکم کوبید رو میز و داد زد : "وانگ ییبو سرت رو از گوشی در بیار"

ییبو با داد یهویی بای لو از جا می پره:" زهر مار! چه مرگته، چی می خوای؟"

بای لو: داداشم ژان داره ازدواج می کنه، نمیای؟"

ییبو: چی! ژان داره ازد.. دواج می کنه؟"

چشم های ییبو داشت از حدقه در می اومد. و در اون لحظه شیطان درون بای لو بیدار شد. و شروع کرد به فکر کردن تو ذهن خودش
" واو واو وانگ ییبوآ به نظر میاد یه نفر هنوز رو داداش ژان من کراش داره اوه ژان گه تو لیاقت این بیبی فیس با بوی خوشمزه شو نداری ولی حیفه به کس دیگه ای بدمش"

بای لو : "خفه، داداش من هنوز سینگل"

ییبو یه اوه می کشه : "به من چه"

بای لو تو ذهنش" آره جون عمَت من می دونم جونت براش در میره"

بای لو :" خیلی خوب، امشب تولدم هر کی نیاد از خشتک دار میزنم اعتراضی هست؟ یه نگاه می اندازم نیست. پس خداحافظ، نه یه لحظه "

بای لو یه نگاه به 3 تا کله تو گوشی آرتور و ونهان و ییبو می اندازه : "نه نمیشه شما گونی می پوشین میاین تولدم بلند شید ببینم. "

آرتور : "بی خیال بای لو یه چی می پوشیم ما همه شکلی جذابیم."

بای لو با دهن کجی به آرتور توپید:" ما همه شکلی جذابیم ، بلندشید قبل اینکه جِرتون بدم."

ونهان بلند شد و بایلو رو همراهی کرد  : "بلند شید منم خیلی وقته نرفتم به خودم برسم "

ییبو یه پوزخند میزنه :" منظورت سه روز پیش بیبی. "

ونهان روش رو برمیگردونه :" اوه لوس نشو، بلند شو یه کم به خودت برس. اول میریم سراغ لباس بعد میریم سالن زیبایی."

بای لو یه نیشگون از لپ ونهان می گیره : "وونی خودمی لپ قشنگ. "

اولین کارشون رفتن برای خرید لباس بود. آرتور یه کت وشلوار قرمز انتخاب کرد ونهان یه شلوار جذب لی با تیشرت خاکی و یه کت پارچه ای سفید ، ییبو هم  یه ست لی با تیشرت سفید انتخاب کرد. بای لو هم یه ست مشکی کت و شلوار برداشت، خرید  لباس ها که تموم شد به طرف سالن زیبایی رفتن بای لو به سمت رئیس سالن رفت.

بای لو : "واسه این دوتا امگا، واسه این دراز یه آلفا واسه منم خودت بیا."

ونهان : "یه لحظه چرا ٱمگا؟"

TROUBLE MAKERS 🐾 پایان فصل۱Where stories live. Discover now