24

133 49 8
                                    

Trouble Makers
یولیانگ وقتی خونه اومد و وضع رو دید عصبانی می خواست بره ژان به زور پدر آلفاش رو متوقف کرد خودش هم از کار های پدربزرگش عصبانی بود یه مدتی بود که رابطه شون خوب شده بود نمی فهمید چی باعث شده دوباره این دعوا ها رو راه بندازه
یولیانگ به سمت اتاق جوزف رفت، جوزف چشم هاش رو بسته بود و پتو رو تا روی دماغش کشیده بود یولیانگ لبخند آرومی زد و آروم سمت تخت رفت دستش رو زیر پتو برد و آروم امگاش رو بغل کرد بوسه ای به گردن جوزف و گفت

" می دونم خواب نیستی"

جوزف خودش رو جمع تر کرد و دست لیانگ رو از دور کمرش باز کرد

" ولم کن"

لیانگ با لجبازی دستش رو دور کمر امگاش پیچید و این دفعه محکم  تر به سمت خودش کشید  رایحه تلخش رو و آزاد کرد و بوسه ای به پشت گردنش هست جوزف با رایحه جفتش کمی آروم شد و خودش رو تو بغل لیانگ رها کرد

" لیانگ من نمی خوام بچه‌ها چیزایی که ما تجربه کردیم رو تجربه بکنن"

لیانگ چهره جوزف رو برگردوند و بوسه ای روی لب هاش زد
"آروم باش من با ژان حرف میزنم خوب! حالا بهم بگو چرا اومده بود"

دوباره رایحه اضطراب جوزف پخش شد و خودش رو بیشتر به آلفاش چسبوند کمی مکث کرد اما تصمیم گرفت همه شو یه جا به آلفاش بگه

" اومده بود بگه واسه ژان یه نامزد انتخاب کرده خیلی پافشاری کرد منم عصبانی شدم باهاش دعوا کردم"

لیانگ راحت متوجه شد که امگاش داره یه چیزی رو مخفی می کنه دستش رو رو محکم دور کمرش پیچید غرید

" جوزف چی رو ازم مخفی می کنی؟"

جوزف از عصبانیت شدید لیانگ ساکت شد می دونست از ازش چیزی مخفی کنه بعدا یه فاجعه بینشون میشه

" لیانگ اون گفت که هنوز دیر نشده و باید ولت کنم"

لیانگ دندون قرچه ای کرد هیچ وقت این اخلاق مزخرف پدرش رو نفهمیده بود جوزف رو کامل به سمت خودش کشید و گاز محکمی از ترقوه جوزف گرفت

" اجازه نداری ترکم کنی قسم می خورم اون روز همه چی رو همه رو آتیش بزنم"

لیانگ از جاش بلند شد تا با ژان حرف بزنه جوزف دست لیانگ و کشید و بوسه ای رو گوشه لبش گذاشت

"می دونی که دوست دارم"

لیانگ لبخندی زد و یه بوسه رو لب های حجیم امگاش زد

" منم همینطور"

لیانگ از پله ها پایین اومد و مقابل ژان تو نشیمن روی مبل نشست

" باید حرف بزنیم"

ژان سری تکون داد و منتظر حرف پدرش شد

" اون قسمت از ماجرا که بهت مربوط هست رو برات تعریف می کنم پدر بزرگت ممکن بخواد مزاحمت بشه مراقب ییبو باش
انگار می خواد تو رو با دختر یکی از شرکاش معرفی کنه مراقب باش"

TROUBLE MAKERS 🐾 پایان فصل۱Where stories live. Discover now