5

268 87 5
                                    

تعقیب و گریز قسمت 5╼⃘۪۪

ژان و ییبو در حال مکالمه بودن که بایلو نفس نفس زنان  اومد داخل
با یه صدای بلند داد زد:"لعنتیا ونهان و جیایی قرار برن سر قرار و من تازه الان باید بفهمم؟ "

ییبو با خنده سمت بایلو چرخید : "فکر کرده! من ونهان رو از سر کوچه آوردم آماده شو میریم تعقیب و گریز"

ژان متعجب به تغییر رفتار ییبو نگاه کرد تعقیب و گریز؟
بایلو که چشمش به دادش ژانش افتاده بود برقی زد :" پس داداش ژان ما رو برسونه برگشتنی با تاکسی میایم ماشینا بمونه تو پارکینگ"

ییبو بدون فکر سری تکون داد، بایلو نیشخندی زد خوشحال از اینکه ییبو سوال پیچش نکرده به سمت ماشین ژان راه افتاد چون نمی دونست اگه ییبو می پرسید چرا! بهش چطور می گفت چون می خوام تو و ژان گا رو بفرستم تا با هم خلوت کنین ژان و بای لو داخل ماشین منتظر نشسته بودن تا ییبو بیاد
ییبو لباس های ورزشی شو با یه هودی مشکی گشاد و یه شلوار لی مشکی عوض کرده بود خوب این بشر مثل همیشه کیوت شده بود ژان با دیدن ییبو لبخندی زد و عمرا بایلو این ریکشن رو از دست بده سریع پیاده شد و رفت عقب نشست و به بهانه اینکه می خواد یه کم بخواب عقب دراز کشید ییبو ناچارا جلو نشست وقتی به شهر بازی رسیدن بایلو به بهانه اینکه می خواد زنگ بزنه ازشون جدا شد رفت و به ژان گفت تا میاد پیش ییبو باشه اینطور شد که ژان و ییبو با هم تنها شدن ییبو اول به سمت مغازه پشمک رنگی رفت چون می دونست ونهان اول اینجا سر میزنه وقتی ونهان و جیایی رو باهم دید با فاصله شروع کرد به تعقیب کردنشون غافل از اینکه ژان هم همراهش داره میاد وقتی جیایی واسه ونهان دوکبوکی کره ای خرید و رفتن روی نیمکت نشستن ییبو با خودش زمزمه "منم دلم می خواد" با گرفته شدن یه کاسه پر از دوکبوکی جلوش متعجب برگشت با دیدن ژان خواست دادی بزنه که با دستش جلو دهنش رو گرفت: (تو اینجا چیکار می کنی؟)
ژان خنده ای کرد ظاهرا ییبو اونقدر غرق تعقیب و گریز بود که به کل دنیای اطرافش رو فراموش کرده بود دست ییبو رو گرفت و برد تا روی یه میز بشینن وقتی دید ییبو چطور التماس گونه به مغازه زل زده دلش طاقت نیاورد و رفت یه کاسه بزرگ گرفت ییبو با ولع دوکبوکی رو می خورد جوری که انگار تمام دنیا رو بهش دادن بعد اینکه کاسه رو تموم کرد سرش رو بلند کرد.

ییبو:"خیلی ممنون خیلی خوشمزه بود"

ژان خنده ای کرد  یه دستمال رو از کت بلند کرمیش در آورد و دهن ییبو رو تمیز کرد و وانگ ییبو فقط یه کوچلو قلبش تند زد و  یه کوچلو خجالت کشید. سریع بلند شد.

ییبو: "جیایی بلند شد پس منم برم "

ژان : باشه صبر کن منم بیام"

ییبو با تعجب برگشت طرف ژان : تو برای چی!"

ژان شونه ای بالا انداخت : بیکارم "

ییبو هوفی کشید و دوباره شروع به تعقیب ونهان و جیایی کرد. وقتی دید ونهان و جیایی سوار ترن هوایی شدن  آستین ژان رو کشید تا سوار شن خوب ژان یه کم تعلل داشت لعنتی اون ترن هوایی خیلی بلند و مارپیچ بود وقتی سوار شدن 3 تا ردیف عقب تر از زوجی که تعقیبشون می کردن نشستن ییبو به وضوح، پریدن رنگ ژان رو دید، نخودی خندید انگار قرار این یکی خیلی خوش بگذره وقتی از ترن پیاده شدن گلو ژان درد می کرد رنگش هم مثل گچ سفید شده بود ییبو به زور داشت خنده اش رو کنترل می کرد ژان حرصی نگاهش کرد نوبت اونم میشد بلاخره ونهان و جیایی به سمت تونل وحشت رفتن جیایی فکر می کرد ونهان می ترسه و می پره بغلش غافل از اینکه ونهان عاشق چیزای ترسناک. وقتی ژان و ییبو داخل شدن به‌وضوح نزدیک شدن ییبو رو به‌خودش حس کرد کمی زیر زیرکی خندید وقتی به یه دوراهی رسیدن ژان از ییبو جدا شد. ییبو وقتی نبودن ژان رو فهمید ترسید لعنتی این چه غلطی بود که  کرد می تونست تو خروجی منتظر  اون دوتا کفتر بشه. یه کم که جلوتر رفت یه دلقک جلوش دراومد ییبو چنان جیغی زد که کل آدمای داخل تونل یه بار پریدن ژان که صدای ییبو رو شنید سریع دوئید تا ییبو رو پیدا کنه اگه می دونست این قدر می ترسه تنهاش نمیزاشت وقتی ییبو رو پیدا کرد یه ضربه به پشت ییبو زد ییبو پرید و وقتی برگشت ژان رو دید دستش رو داخل کت ژان کرد و محکم بغلش کرد ژان که دید ییبو داره میلرزه لعنتی گفت و محکم بغلش کرد و دست هاشو زیر زانوی پسر برد و بلندش کرد همینطور که ییبو تو بغلش بود به سمت خروجی حرکت کرد.
وقتی بیرون اومد یه بطری آب گرفت همونطور که ییبو بغلش بود بهش آب داد کمی سرش رو نوازش کرد و بوی فرمون هاشو آزاد کرد تا ٱمگا کمی آروم شه با سنگین شدن سر ییبو فهمید که خوابیده خب مثل اینکه چاره ای نبود ییبو رو با خودش می برد خونه ییبو رو به همون شکل بلند کرد و سوار ماشینش کرد. آه وقتی که خوابیده خیلی معصوم تر. وقتی خونه رسیدن ییبو رو برد رو تخت خودش گذاشت خودش هم کنارش دراز کشید
لبای غنچه شدش خیلی کیوت شده بود لپش داشت از یه طرف له میشد شاید اگه یه کم...
╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪
واتپد من مشکلاتی داشت نتونستم به موقع آپ کنم متاسفم.
داخل داستان من هیت رات استفاده از کاهنده شاید یه کم متفاوت باشه
آمگا ها هیت میشن اونا هر ماه 1 بار هیت میشن ولی می تونن رایحه شون رو کنترل و لازم نیست تو خونه بمونن ولی یه دوره  هیت دیگه دارن که هر 6 ماه یک بار اتفاق می ٱفته و به مدت 1 هفته است اون موقع ٱمگا باید خونه بمونه چون کنترل رایحه دست خودش نیست.

رات: این دوره خواستار جنسی آلفا ها است که مثل امگا ها می گذره.

کاهنده : قرص آمپول برای کنترل رایحه است.
╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪
به نظرتون ژان می خواد چیکار کنه؟
    ╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪╼⃘۪۪

TROUBLE MAKERS 🐾 پایان فصل۱Where stories live. Discover now