TROUBLE MAKERS 🐾 پایان فصل۱

25

Trouble Makers

" من منتظر توضیحم توضیح بده شیائو جان"

ژان به سمت مبل رفت تا کنار ییبو بشینه اما ییبو محکم روی دستش زد

" کجا می شینی؟ بشین جلو روم نه کنارم فهمیدی؟"

ژان اخمالود رو مبل مقابل ییبو نشست و همینطوری به ییبو خیره شد

" خوب؟"

ییبو کلافه از ساکت بودن ژان پرسید

" چی رو خوب؟ "

" ژان من جدیم اون کی بود؟"

ژان که مسیر نگاهش رو از چهره ییبو به گردنش تغییر داده بود  جواب داد

" منم نمی دونم "

ییبو نفس عمیقی کشید و یه نفس حرف زد

" اونوقت تویه توله گرگ تو تو چرا بیرونش نکردی مثل گربه ترسیده رو صندلی نشسته بودی اصلا تو تو ترسو نکنه ازش خوشت اومده؟ "

ییبو که نگاه تو خالی ژان رو دید به دَرَکی گفت و بلند شد ژان با بلند شدن ییبو حواسش سر جاش اومد و سریع بلند شد نمی تونست بزاره ییبو با اون سینه لخت بره بیرون قبل اینکه ییبو کامل خارج بشه دستش رو گرفت و محکم کشید، پرتش کرد روی مبل  در و قفل کرد روی ییبو خیمه زد

" نفس کشیدن بوی عطر تنت بوی فرمون های سیب تو این حرص کشیدنات همشون منو اذیت می کنن"

"چرا؟"

ییبو با مظلومیتی که به ندرت نشونش میداد پرسید حس اضافه بودنی که از طرف ژان احساس کرد رعشه ای به قلبش انداخت و باعث شد قلبش بگیره البته نه تا وقتی که ژان با اون نیشخند فاکینگ جذابش روش خیمه زده بود. ژان بوسه ای به سینه لخت ییبو زد و جوابش رو داد

" وانگ ییبو صد بار بهت گفتم حسادت منو تحریک نکن اما تو هربار صبر منو امتحان می کنی دختر رو پدربزرگم فرستاده بود اگه سعی می کردم فیزیکی باهاش مقابله کنم پدر بزرگم اینجارو تبدیل به میدون جنگ می کرد"

بوسه ای به لب های حجیم ییبو زد

" و اینکه وقتی جذابی مثل تو اینجا است من به آنابلی مثل اون نگاه می کنم؟! "

فردای اون روز ییبو سعی میکرد ماجرا رو فراموش کنه به هر حال پدربزرگ ژان ممکن بود چیکار کنه؟ بعد اینکه نظارتش به قسمت یوگا رو تموم کرد  به قسمت بدنسازی رفت. مربی جدیدی که قبل مسافرت انتخاب شده بود واقعا کارش رو خوب  بود. چرخید تا از باشگاه بیرون بره که سر و صدای هال رو شنید پا تند کرد و به سمت هال رفت

" اینجا چه خبر؟"

دو نگهبان آلفا و بتا ورودی با شنیدن صدای رییسشون سعی کردن اون دوتا آلفا رو نگه دارن ییبو با دیدن یه مرد سن بالا و رن سوما فهمید که این دوتا  آلفای مزخزف واسه دعوا اومدن نگهبان ها  در جواب ییبو گفت